قیللغتنامه دهخداقیل . (ع مص ) گفتار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). قول . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قول شود. قال و قیل دو مصدرند و گویند دو اسمند از قول و بحسب عوامل اعراب داده می شوند، چنانکه گفته میشود: کثر قال ُ الناس و قیلهم و گویند آن دو در اصل دو فعل ماضی هستند که اس
قیللغتنامه دهخداقیل . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) در نیمروز خوابنده . || شتر ماده ای که در نیمروز دوشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قَیلَة شود. || شیری که در نیمروز وقت قائله آشامند. (از اقرب الموارد). || اسم جمع است مثل شارب و شرب . || مهتر به لغت یمن . (منتهی الارب ). || پادشاه و گوی
قیللغتنامه دهخداقیل . [ ق َ] (ع مص ) نیمروزان خفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در نیمروز شراب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آشامیدن در نیمروز. (از اقرب الموارد). || برانداختن و نسخ کردن بیع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج
نمودار کلـ کلCole-Cole plotواژههای مصوب فرهنگستاننموداری که در آن پاسخ ناهمفاز بهصورت تابعی از پاسخ همفاز در بسامدهای متوالی ترسیم میشود
کل کللغتنامه دهخداکل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسمان آباد است که دربخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کل کللغتنامه دهخداکل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی است که در شهرستان همدان واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قیلابلغتنامه دهخداقیلاب . (اِخ ) دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند، سکنه ٔ آن 235 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، چغندر، لبنیات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5</spa
قیلابلغتنامه دهخداقیلاب . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش اندیمشک شهرستان دزفول . قرای آن در کوه و دامنه واقع گردیده است . این دهستان از 49 قریه ٔ بزرگ وکوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 19هزار نفر است .شغل اهالی زراعت ، گله د
قیلسونلغتنامه دهخداقیلسون . [ ق ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کل تپه ٔ فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، سکنه ٔ آن 360 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، لبنیات ، توتون ، حبوب ، صیفی و مختصر میوه جات . شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه آن مالرو و ق
قال و قوللغتنامه دهخداقال و قول . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع )هیاهو. قال و قیل . قیل و قال . قال مقال . قال قال .
قیل و قال کردنلغتنامه دهخداقیل و قال کردن . [ ل ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) کنایه از بحث و مباحثه و گفتگو کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء). || داد و فریاد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قال و قیل شود.
قیل و قاللغتنامه دهخداقیل وقال . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قال و قیل . گفت و شنید. مباحثه . (انجمن آرای ناصری ) : از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم . حافظ.|| سر و صدا. جنجال . (فرهنگ فارسی معین ) <span
قیل پنلولغتنامه دهخداقیل پنلو. [ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو)، سکنه ٔ آن 217تن . آب آن از رود قوطی گلی . محصول آن غلات ، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله نیم کیلو
قیلاب بالالغتنامه دهخداقیلاب بالا. [ ب ِ ] (اِخ )نام یکی از دهستان های الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. آب آن از رودخانه های بلارود سزارد و چشمه های مختلف . مرتفعترین قلل جبال در این دهستان کوه حاجی باریکان و تنگه بان است . این دهستان از ده آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود <span class="hl" dir=
حزقیللغتنامه دهخداحزقیل . [ ح ِ ] (اِخ ) حزقیال . حزقل (بمعنی قوت اﷲ میباشد). و او پسر بوزی کاهن بود که در یهودیه متولد گردید و هم در آنجا ایام طفولیت خود را بسر برده در سال 598 ق . م . بخت النصر او را اسیرکرده با یهویاکین شهریار یهودا در اراضی کلدانیان در کنا
حزقیللغتنامه دهخداحزقیل . [ ح ِ ] (اِخ ) نام یکی از ناقلان کتب بزبان عربی است . و او نصرانی بوده است . (ابن الندیم ).
اسقیللغتنامه دهخدااسقیل . [ اِ ] (معرب ، اِ) هو بصل الفار سمی بذلک لانه یقتل الفار و هو حِرّیف قوی ... و منه جنس سمی قتال و ظن ّبعضهم انه البلبوس لأدنی علاقة وجدها فیه و قد اخطاء. (مقاله ٔ 2 از کتاب 2 قانون ابوعلی سینا ص <spa
تاقیللغتنامه دهخداتاقیل . (اِخ ) نام قومی است : ...که بدان ناحیه کسهااند بسیار، مر آن قوم را که تارس و تاقیل خوانند و با این جابلق و جابلس بتعصب است (اند) و همیشه با ایشان شب و روز حرب ساخته باشند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). پس جبرئیل علیه الس