قیمومتلغتنامه دهخداقیمومت . [ ق َ م َ ] (ع اِمص ) سرپرستی . قیمی . قیم بودن . (فرهنگ فارسی معین ): هنوز بعض کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند. قیمومت مانند «شیخوخت » در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمیشود و اصلاً این وزن به اجوف یایی اختصاص دارد و حال آنکه قیمومت واوی است و از واو
قیمومیتلغتنامه دهخداقیمومیت . [ ق َ می ی َ ] (از ع ، اِمص ) کلمه ای است مجعول بمعنی قیم بودن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قیمومت شود.
خودمختاریلغتنامه دهخداخودمختاری . [ خوَدْ / خُدْ م ُ ] (حامص مرکب ) استقلال . بدون قیمومت . بدون صاحب اختیاری . آزادی .- حکومت خودمختاری ؛ با استقلال حکومت کردن . حکومت بدون قیمومت . حکومت بدون سرپرست .