لاابالیلغتنامه دهخدالاابالی . [ اُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) صیغه ٔ متکلم وحده از مضارع ، به معنی باک ندارم ، نمی ترسم ، نترسم : هؤلاء الی الجنّة ولاابالی و هؤلاء الی النار و لاابالی . (حدیث قدسی ).لیلی بمن آورید حالی ورنه من و تیغ لاابالی . نظام
لاابالیفرهنگ فارسی عمید۱. بیقید و بیبندوبار: ◻︎ لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟ / طاقت وعظ نباشد سر سودایی را (سعدی۲: ۳۱۶).۲. [قدیمی] بیباک؛ بیپروا.۳. (قید) [قدیمی] با بیبندوباری.
لاابالیفرهنگ فارسی معین(اُ) [ ع . ] (ص مر.) در فارسی به معنای سهل انگار، بی قید. در عربی متکلم وحده از فعل مضارع (باک ندارم ).
لاابالی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود لی بودن، بهخواب رفتن، کشیکرا رها کردن، اهمال کردن سست بودن، سرکار (هنگام کار) بهخواب رفتن، خوابیدن عار داشتن، اکراه داشتن گیر افتادن، مچش گرفته شدن سخت نگرفتن غفلت کردن▲ ≠ غافل کردن، مچش راگرفتن، متعجب کردن
لاابالیگریلغتنامه دهخدالاابالیگری . [ اُ گ َ ](حامص مرکب ) بی باکی . بی مبالاتی . لاقیدی . سهل انگاری .
لاابالیگریلغتنامه دهخدالاابالیگری . [ اُ گ َ ](حامص مرکب ) بی باکی . بی مبالاتی . لاقیدی . سهل انگاری .
لاابالی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود لی بودن، بهخواب رفتن، کشیکرا رها کردن، اهمال کردن سست بودن، سرکار (هنگام کار) بهخواب رفتن، خوابیدن عار داشتن، اکراه داشتن گیر افتادن، مچش گرفته شدن سخت نگرفتن غفلت کردن▲ ≠ غافل کردن، مچش راگرفتن، متعجب کردن