لاحوللغتنامه دهخدالاحول . [ ح َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) (از: «لا» + «حول ») مختصر «لاحول و لاقوة الا باﷲ العلی العظیم » است و آن رابرای راندن دیو و شیطان ، بر زبان آرند : از گفتن لاحول گریزد شیطان . معزی .ز دست طبع و زبانت چنان گریزد بخل <b
لاحولفرهنگ فارسی عمیدعبارتی که هنگام ترس، فرار، تعجب، یا پس از سجده، در صورت ارتکاب اشتباه، بیان میشود: ◻︎ مگوی انده خویش با دشمنان / که لاحول گویند شادیکنان (سعدی: ۱۲۸).
لاحولفرهنگ فارسی معین(حَ) [ ع . ] (جملة اسمی ) مختصر «لاحول ولا قوة الابالله) نیست نیرو و قوتی مگر خدای تعالی را.
لاحول و لاقوة الابالغتنامه دهخدالاحول و لاقوةالابا. [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ت َ اِل ْ لا بِل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ) یعنی نیست نیرو و قوّتی مگر خدای تعالی را. گاه در مقام اعتراض و نشان دادن عدم رضایت از امری به کار رود. رجوع به لاحول شود : رزبان را به دو ابروی برافتاده گره گف
لاحول و لا قوتلغتنامه دهخدالاحول و لا قوت . [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) مختصر لاحول و لاقوّة الاّ باﷲ العلی العظیم است و گاه در مقام اعتراض و برای نشان دادن عدم رضایت از امری به کار رود. رجوع به لاحول و لا... شود : دست بر رو زد و بر سر زد و بر جبهت گفت بسیا
لاگیوللغتنامه دهخدالاگیول . [ ی ُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در ایالت آوی رُن از ولایت رُدز. دارای 1509 تن سکنه .
گلایولفرهنگ فارسی عمیدگیاهی زینتی دارای ساقههای بلند، برگهای دراز و باریک و گلهایی با رنگهای مختلف به شکل خوشهای که در یک طرف ظاهر میشوند.
لاحول و لاقوة الابالغتنامه دهخدالاحول و لاقوةالابا. [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ت َ اِل ْ لا بِل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ) یعنی نیست نیرو و قوّتی مگر خدای تعالی را. گاه در مقام اعتراض و نشان دادن عدم رضایت از امری به کار رود. رجوع به لاحول شود : رزبان را به دو ابروی برافتاده گره گف
لاحول و لا قوتلغتنامه دهخدالاحول و لا قوت . [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) مختصر لاحول و لاقوّة الاّ باﷲ العلی العظیم است و گاه در مقام اعتراض و برای نشان دادن عدم رضایت از امری به کار رود. رجوع به لاحول و لا... شود : دست بر رو زد و بر سر زد و بر جبهت گفت بسیا
شادی کنانفرهنگ فارسی عمیددر حال شادی کردن: ◻︎ مگوی انده خویش با دشمنان / که لاحول گویند شادیکنان (سعدی: ۱۲۸).
رباعیفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع . ] (اِ.) شعری دارای چهار مصراع که مصراع های اول و دوم و چهارم هم قافیه و بر وزن «لاحول ولا قوة الابالله» باشند.
دوبیتیفرهنگ فارسی عمیدنوعی از شعر که عبارت از دو بیت یا چهار مصراع است و مانند رباعی مصراع اول و دوم و چهارم آن قافیه دارد اما وزن آن با وزن رباعی فرق دارد و بر وزن لاحول و لاقوة الا باللّه نیست.
هیللةلغتنامه دهخداهیللة. [ هََ ل َ ل َ ] (ع مص جعلی ) لااله الااﷲ گفتن . (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (دهار). و این مصدری است منحوت چون حوقلة که مصدری است و از لاحول ولاقوة الاباﷲ ریخته و تراشیده شده است . (از اقرب الموارد).
مدحورلغتنامه دهخدامدحور. [ م َ ] (ع ص ) مطرود. آنکه به عنف رانده و دور کرده شده باشد. (از متن اللغة). طردشده . رانده شده . دورکرده شده . گویند: الشیطان مدحور من رحمة اﷲ. (اقرب الموارد) : وردیو ز کار بازداردت رنجور بوی و خوار و مدحور. ناصرخس
لاحول و لاقوة الابالغتنامه دهخدالاحول و لاقوةالابا. [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ت َ اِل ْ لا بِل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ) یعنی نیست نیرو و قوّتی مگر خدای تعالی را. گاه در مقام اعتراض و نشان دادن عدم رضایت از امری به کار رود. رجوع به لاحول شود : رزبان را به دو ابروی برافتاده گره گف
لاحول و لا قوتلغتنامه دهخدالاحول و لا قوت . [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) مختصر لاحول و لاقوّة الاّ باﷲ العلی العظیم است و گاه در مقام اعتراض و برای نشان دادن عدم رضایت از امری به کار رود. رجوع به لاحول و لا... شود : دست بر رو زد و بر سر زد و بر جبهت گفت بسیا
یزیدالاحوللغتنامه دهخدایزیدالاحول . [ ی َ دُل ْ اَح ْ وَ ] (اِخ ) مکنی به ابوخالد. کاتب ابوعبداﷲ وزیر المهدی خلیفه ٔ عباسی متوفی به سال 168 هَ . ق . است . (از الوزراء والکتاب ص 102 و 141 و <span cl