کاوند لاگینLuggin probeواژههای مصوب فرهنگستانلولۀ مویین کوچکی که از برقکاف پُر شده باشد و، با قرار گرفتن در نزدیکی سطح فلز، بین فلز موردمطالعه و الکترود مرجع مسیر هدایت یونی برقرار کند متـ . لولۀ مویین لاگینـ هابر Luggin-Haber capillary
لاپهنلغتنامه دهخدالاپهن . [ پ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ایذه ٔشهرستان اهواز واقع در هشت هزارگزی خاوری ایذه . دارای 40 نفر سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
لاحنلغتنامه دهخدالاحن . [ ح ِ ] (ع ص ) خطا کننده در قرائت و اعراب . || دانای انجام سخن . (منتهی الارب ).
لاعنلغتنامه دهخدالاعن . [ ع ِ ] (ع ص ) دورکننده . || دشنام دهنده . دعای بد و نفرین کننده . (از منتهی الارب ).
لایشعرلغتنامه دهخدالایشعر. [ ی َ ع ُ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یشعر) نادان : من حیث لایشعر، لاعن شعور.
من حیث لایشعرلغتنامه دهخدامن حیث لایشعر. [ م ِ ح َ ث ُ ی َ ع ُ ] (ع ق مرکب ) لاعن شعور. بدون ادراک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ناخودآگاهلغتنامه دهخداناخودآگاه . [ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) که از خود بی خبر است . که از خود آگاه نیست . که از خویشتن خود آگاهی ندارد. || در اصطلاح روانشناسی ، مغفوله . لاعن شعور. مغفول . که در صحنه ٔ روشن و صریح ذهن نیست . ضمیر ناخودآگاه به معنی وجدان مغفوله یا
دفاعلغتنامه دهخدادفاع . [ دِ ] (ع مص ) دور کردن از کسی . (از منتهی الارب ). دور کردن . (دهار). دفع کردن از کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). || همدیگر را راندن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مزاحم کسی شدن ، گویند: سید غیرمُدافَع. هرگاه در سروری ا
لالغتنامه دهخدالا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بیهقی ص 369).مادر
لاعنلغتنامه دهخدالاعن . [ ع ِ ] (ع ص ) دورکننده . || دشنام دهنده . دعای بد و نفرین کننده . (از منتهی الارب ).
متلاعنلغتنامه دهخدامتلاعن . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص )با همدیگر لعنت خواننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). بر یکدیگر لعنت خواننده ٔ شوی و زن . (ناظم الاطباء). || همدیگر را دشنام دهنده و با یکدیگر بی باکی کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلاعن
لاعنلغتنامه دهخدالاعن . [ ع ِ ] (ع ص ) دورکننده . || دشنام دهنده . دعای بد و نفرین کننده . (از منتهی الارب ).
ملاعنلغتنامه دهخداملاعن . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ ملعنة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملعنة شود.
ملاعنلغتنامه دهخداملاعن . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) لعنت کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فقه ) زوجی که مقررات ملاعنه (لعان ) را انجام می دهد. ملاعن باید بالغو عاقل و رشید باشد. و رجوع به ملاعنة و لعان شود.
تلاعنلغتنامه دهخداتلاعن . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) دشنام دادن یکدیگر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشاتم . || تماجن . (از اقرب الموارد). رجوع به تماجن شود. || بر یکدیگر لعنت خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیباکی نمودن باهم . (منتهی الارب ) (آ