لاغرمیانلغتنامه دهخدالاغرمیان . [ غ َ ] (ص مرکب ) باریک کمر. اَقَب . (منتهی الارب ) : به شب در باغ گوئی گل چراغ باغبانستی ستاک نسترن گوئی بت لاغرمیانستی . فرخی .اَهیف ؛ مرد لاغرمیان . جاریة مهفهفة؛ دختر لاغرمیان باریک شکم سبک روح . هُد
لاغرمیانفرهنگ فارسی عمیدآنکه دارای کمر باریک است؛ کمرباریک: ◻︎ اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان نه گاو پرواری (سعدی: ۶۰).
باریک میان گردانیدنلغتنامه دهخداباریک میان گردانیدن .[ گ َ دَ ] (مص مرکب م ) رجوع به لاغرمیان کردن شود.