لایزاللغتنامه دهخدالایزال . [ ی َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یزال ) جاوید. پایدار. دائم . ابدی . سرمدی . بی زوال : بنده چون خداوند خود نباشدنه چیز زوالی چو لایزالی . ناصرخسرو.ولیکن ز خر بارش افتاد و ماندگرانبار بر پشت تو لایزال .<br
لازاللغتنامه دهخدالازال . (اِخ ) اَنتوان شارل لوئی ، کنت دو. نام بهترین ژنرال فرانسوی سپاه بناپارت . مولدمتز به سال 1775 و مقتول در واگرام به سال 1809م .
لازاللغتنامه دهخدالازال . (اِخ ) آلبر دو. روزنامه نویس فرانسوی . مولد مانس و وفات به پاریس (1833-1886 م .). نبسه ٔ لازال مذکور فوق .
لازاللغتنامه دهخدالازال . (اِخ ) نام کرسی بخش در «گار» از ولایت ویگان بفرانسه . دارای 1480 تن سکنه .
لازال عالیالغتنامه دهخدالازال عالیا. [ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) همیشه بلند باد. پیوسته برتر باد : آورد گرد فتح و ظفر پیش چشم ماباد رکاب عالی لازال عالیا.سوزنی .
لایزالیلغتنامه دهخدالایزالی . [ ی َ ] (ص نسبی ) سرمدی . دائمی . ابدی : درهای همه ز عهد خالیست الا در تو که لایزالیست . نظامی . || نعتی خدای تعالی را : فرد ازلی به ذوالجلالی حق ابدی به لایزالی . <p c
سرمدیفرهنگ مترادف و متضادازلی، بیآغاز، دایمی، دیرین، دیرینه، فناناپذیر، قدیم، لایزال، همیشگی ≠ ناپایا، فناپذیر
زوالناپذیرفرهنگ مترادف و متضادباقی، پایا، پایدار، جاوید، جاویدان، جاوید، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، ماندنی، مستدام، نوشه
لایزالیلغتنامه دهخدالایزالی . [ ی َ ] (ص نسبی ) سرمدی . دائمی . ابدی : درهای همه ز عهد خالیست الا در تو که لایزالیست . نظامی . || نعتی خدای تعالی را : فرد ازلی به ذوالجلالی حق ابدی به لایزالی . <p c