لتکوفرهنگ فارسی عمیددرختی خاردار شبیه درخت آلو، با میوهای خوشهای و ملس که هر خوشه هفت یا ده دانه میوۀ سفیدرنگ به اندازۀ آلو دارد.
لتکالغتنامه دهخدالتکا. [ ل ُ ] (روسی ، اِ) (در تداول بعضی نقاط سواحل دریای خزر) قایق . کرجی . بلم . فقه . طراده . زورق . قارب . لتکه . غراب .
لتکاءلغتنامه دهخدالتکاء. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان ، واقع در 22هزارگزی شمال همدان و پنجهزارگزی باختری شوسه ٔ همدان به تهران . دشت ، سردسیر. دارای 1356 تن سکنه . شیعه ترکی و فارسی زبان .