لجلغتنامه دهخدالج . [ ل َ ] (اِ) لگد که در مقابل مشت است . (برهان ). لگد باشد به پشت پای . (لغت نامه ٔ اسدی ). لگدکوب باشد به زبان پارسی . (لغت نامه ٔ اسدی ). لگدی باشد که به پشت پای زنند و لپرک نیز گویند. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). لگد باشد. تی پا. اردنگ : ی
لجلغتنامه دهخدالج . [ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از ییلاقات اشکور به تنکابن . (مازندران و استرآباد رابینو ص 105). دهی از دهستان اشکور تنکابن شهرستان شهسوار، واقع در 122هزارگزی جنوب باختری شهسوار. کوهستانی و سردسیر. دارای <span cl
لجلغتنامه دهخدالج . [ ل َج ج ] (ع اِمص ) ستیزه . ستهندگی . ستیزه کردن . (منتخب اللغات ). لجاجت . (آنندراج ). لجاجت و شق نقیض . (برهان ).- لج افتادن با کسی ؛ با وی بستیزه برخاستن . به لج افتادن .- امثال : اللج شوم
لجلغتنامه دهخدالج . [ ل ُج ج ] (ع اِ) گروه بسیار. || میانه و معظم آب . (منتهی الارب ). آب بسیار. ژرف ترین موضع دریا. (منتخب اللغات ). || شمشیر. || جَمل اَدهم لُج ّ؛ شتر نیک سیاه . || کرانه ٔ رودبار. || جای درشت از کوه . (منتهی الارب ). || لُجّه .
لج و لجبازیلغتنامه دهخدالج و لجبازی . [ ل َ ج ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . رجوع به لج و رجوع به لجبازی شود.
لجزلغتنامه دهخدالجز. [ ل َ ج ِ ] (معرب ، ص ) (معرب ازفارسی ) لغزان و چسپان . (مقلوب لزج ) (منتهی الارب ).
لجزلغتنامه دهخدالجز. [ ل َ ج ِ ] (معرب ، ص ) (معرب ازفارسی ) لغزان و چسپان . (مقلوب لزج ) (منتهی الارب ).
دروازه دیلجلغتنامه دهخدادروازه دیلج . [ دَرْ زَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خشابر طالشدولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش واقع در 11 هزارگزی جنوب خاوری رضوان ده و 4 هزارگزی پنجشنبه بازار، با 195 تن
دعلجلغتنامه دهخدادعلج . [ دَ ل َ ] (اِخ ) ابن احمدبن دعلج بغدادی سجزی ، مکنی به ابومحمد. محدث بود. اصل وی از سجستان (سیستان ) است . دعلج مدتی در مکه مجاور گشت و سپس در بغداد اقامت گزید و به سال 351 هَ . ق .درگذشت . او راست : مسند و مسندالمقلین . (از الاعلام ز
دعلجلغتنامه دهخدادعلج . [دَ ل َ ] (ع ص ، اِ) جوال پر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جامه های رنگ رنگ . (منتهی الارب ). الوان از جامه ها. (از اقرب الموارد). || کسی که بلاحاجت راه رود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بسیارخوار. (منتهی الارب ). بسیارخوار از انسان و یا حیوان . (از
دلجلغتنامه دهخدادلج . [ دَ ل َ ] (ع اِ) شب روی اول شب . اسم است ادلاج را. (از منتهی الارب ).دلج اللیل ؛ حرکت تمام شب . (از ذیل اقرب الموارد).