پیلجینلغتنامه دهخداپیلجین . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرد رود بخش رزن شهرستان همدان . واقع در 18 هزارگزی باختر قصبه ٔ رزن و هزارگزی جنوب دمق . کوهستانی سردسیر. دارای 391 تن سکنه . آب آنجا از چشمه . محصول آنجا غلات و مختصر ان
لجنلغتنامه دهخدالجن . [ ل َ ] (ع مص ) لیسیدن به زبان . || برگ کوفته به آرد یا به جو آمیختن جهت علف ستور. (منتهی الارب ).
لجنلغتنامه دهخدالجن . [ ل َ ج َ ] (اِ) لژن . (لغت نامه ٔ اسدی ). گل سیاه که در تک حوض و جوی و آبهای خفته پدید آید. گل سیاه یا مطلق گل . گل سیاه و تیره ٔ ته حوض و جوی آب و غیره . لوش . حماء. حمرَده . خلیش . حرمد. خرّه . خرّ. (سروری ). حال . غلیژن . لجم . (برهان ) : <br
لجنلغتنامه دهخدالجن . [ ل َ ] (ع مص ) لیسیدن به زبان . || برگ کوفته به آرد یا به جو آمیختن جهت علف ستور. (منتهی الارب ).
لجنلغتنامه دهخدالجن . [ ل َ ج َ ] (اِ) لژن . (لغت نامه ٔ اسدی ). گل سیاه که در تک حوض و جوی و آبهای خفته پدید آید. گل سیاه یا مطلق گل . گل سیاه و تیره ٔ ته حوض و جوی آب و غیره . لوش . حماء. حمرَده . خلیش . حرمد. خرّه . خرّ. (سروری ). حال . غلیژن . لجم . (برهان ) : <br
خروب الجنلغتنامه دهخداخروب الجن . [ خ َرْ رو بُل ْ ج ِن ن ] (ع اِ مرکب ) مصحف خروب الخنزیر. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به اناغورس شود.
رماح الجنلغتنامه دهخدارماح الجن . [ رِ حُل ْ ج ِن ن ] (ع اِ مرکب ) طاعون .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به طاعون شود.
سلجنلغتنامه دهخداسلجن . [ س َ ج َ ] (اِ) بی شرمی کردن وسخنان درشت بر روی مردم گفتن . (برهان ) (آنندراج ).
شعرالجنلغتنامه دهخداشعرالجن . [ ش َ رُل ْ ج ِن ن ] (ع اِ مرکب ) شعرالغول . پرسیاوشان . (ازناظم الاطباء). رجوع به پرسیاوشان و شعرالغول شود.