لحافلغتنامه دهخدالحاف . [ ل ِ] (ع اِ) بسترآهنگ . (جهانگیری ) . دواج . بالاپوش شب .مشمال . (منتهی الارب ). ازار. جامه ٔ پنبه دار شب خوابی .(غیاث ). بالاپوش ، مقابل نهالی و زیرپوش : خوشا حال لحاف و بسترآهنگ که میگیرند هر شب در برت تنگ . لبیب
لحاففرهنگ فارسی عمیدروانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگهداشتن بر روی خود میاندازند؛ دواج.
دوزفرهنگ فارسی عمید۱. = دوختن١۲. دوزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پالاندوز، پوستیندوز، پینهدوز، کفشدوز، لحافدوز.
لحافلغتنامه دهخدالحاف . [ ل ِ] (ع اِ) بسترآهنگ . (جهانگیری ) . دواج . بالاپوش شب .مشمال . (منتهی الارب ). ازار. جامه ٔ پنبه دار شب خوابی .(غیاث ). بالاپوش ، مقابل نهالی و زیرپوش : خوشا حال لحاف و بسترآهنگ که میگیرند هر شب در برت تنگ . لبیب
لحاففرهنگ فارسی عمیدروانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگهداشتن بر روی خود میاندازند؛ دواج.
کهنه لحافلغتنامه دهخداکهنه لحاف . [ ک ُ ن َ / ن ِ ل َ ] (اِ مرکب ) لحاف کهنه . لحاف مندرس و فرسوده . || کنایه از آسمان : در لحاف فلک افتاده شکاف پنبه می بارد از این کهنه لحاف .؟ (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).<
لحافلغتنامه دهخدالحاف . [ ل ِ] (ع اِ) بسترآهنگ . (جهانگیری ) . دواج . بالاپوش شب .مشمال . (منتهی الارب ). ازار. جامه ٔ پنبه دار شب خوابی .(غیاث ). بالاپوش ، مقابل نهالی و زیرپوش : خوشا حال لحاف و بسترآهنگ که میگیرند هر شب در برت تنگ . لبیب
الحافلغتنامه دهخداالحاف . [ اِ ] (ع مص ) ستیهیدن . (منتهی الارب ). مبالغه کردن و لجاج کردن و ستیهیدن . (آنندراج ). الحاف سائل ؛ ستیزه کردن و الحاح و اصرار او درخواستن . (از اقرب الموارد). الحاح کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ) : لایسألون الناس الح
لحاففرهنگ فارسی عمیدروانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگهداشتن بر روی خود میاندازند؛ دواج.