لحیملغتنامه دهخدالحیم . [ ل َ ] (ع ص ) گوشتناک . خداوند گوشت . گوشتدار. مرد با گوشت . (منتهی الارب ). فربی . فربه . بسیارگوشت . پرگوشت . آنکه فربه بود. (مهذب الاسماء). گوشت آلو. گوشت آلود : لیکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که بتازی لحیم گویند نه ش
لحیمفرهنگ فارسی عمید۱. آلیاژی که با آن دو قطعه فلز را به هم جوش بدهند.۲. اتصالی که با این آلیاژ شده است.
لحیمفرهنگ فارسی معین(لَ حِ) [ ع . ] 1 - (ص .) پرگوشت ، فربه . 2 - (اِ.) جوشی مخصوص تعمیر ظروف مسی و برنجی .
لحیم سخت،سختلحیمbraze, hard solderواژههای مصوب فرهنگستانپیوند ناشی از گرمایش قطعات سرهمبندیشده تا دمای ذوب سختلحیمکاری با فلزِ پرکُن، به روش مویینگی
لحیمکاری سخت،سختلحیمکاریbrazing, hard solderingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ایجاد اتصال با استفاده از فلزِ پرکُن در دمای بالاتر از 450 درجة سلسیوس و زیر نقطة ذوب فلز پایه که در آن نفوذ در اتصال براثر خاصیت مویینگی صورت میگیرد
سختلحیمکاری پخشی،سختلحیمکاری نفوذیdiffusion brazingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی لحیمکاری سخت که در آن فلز پرکن و اجزای فاز مذاب به درون فلز پایه پخش میشوند و اتصالی با خواص مشابه فلز پایه به دست میآید
لحيمدیکشنری عربی به فارسیلحيم , کفشير , جوش , وسيله التيام واتصال , لحيم کردن , جوش دادن , التيام دادن
لحیمجوشکاریbraze welding, BWواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری که در آن از فلز پُرکنی که نقطۀ ذوب آن بیشتر از 450 درجۀ سلسیوس و کمتر از نقطۀ ذوب قطعۀ کار باشد، استفاده میکنند؛ پرشدن اتصال براثر مویینگی صورت نمیگیرد
لحیمکاریsoldering 1واژههای مصوب فرهنگستاننوعی ایجاد اتصال با استفاده از فلز پرکننده در دمای پایینتر از 450 درجۀ سلسیوس و زیر نقطۀ ذوب فلز پایه که در آن نفوذ در اتصال براثر خاصیت مویینگی است متـ . لحیمکاری نرم soft soldering
لحیم کردنلغتنامه دهخدالحیم کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کفشیر کردن . ملتئم کردن . پیوند کردن ظرف مسی و برنجی و ظرف فلزین شکسته را. جوش دادن . پیوستن فلزی به فلز دیگر بوسیله ٔ لحیم مثلاً باتنکار الصاغة و غیره .
لحیم کردنلغتنامه دهخدالحیم کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کفشیر کردن . ملتئم کردن . پیوند کردن ظرف مسی و برنجی و ظرف فلزین شکسته را. جوش دادن . پیوستن فلزی به فلز دیگر بوسیله ٔ لحیم مثلاً باتنکار الصاغة و غیره .
فلز سختلحیمbraze metalواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از لحیم سخت که در طی عملیات لحیمکاری سخت ذوب میشود
لحیم سخت،سختلحیمbraze, hard solderواژههای مصوب فرهنگستانپیوند ناشی از گرمایش قطعات سرهمبندیشده تا دمای ذوب سختلحیمکاری با فلزِ پرکُن، به روش مویینگی