لغتنامه دهخدا
لخلخة. [ ل َ ل َ خ َ ] (ع اِ) خوشبویی است . (منتهی الارب ).معجونی باشد خوشبوی . (مهذب الاسماء). بوی خوشی معروف . طیب معروف . (تاج العروس ). عطری است . بویهای آمیخته . معجون بوی . (زمخشری ). عطری آمیخته از چند عطر به دستوری خاص . خوشبویی چند که یکجا کنند و ببویند. گوی عنبری که