لدیغلغتنامه دهخدالدیغ. [ ل َ ] (ع ص ) مارگزیده . ج ، لدغی . (منتهی الارب ). ملدوغ . سلیم (از قبیل نام زنگی کافور). || گزنده . مار گزنده . (دهار) : صد دریچه و در سوی مرگ لدیغمیکند اندر گشادن ژیغ ژیغ.مولوی .
لدغلغتنامه دهخدالدغ . [ ل َ ] (ع مص ) لسع. تلداغ . گزیدن (چنانکه مار و کژدم ). (منتهی الارب ). گزش . گزیدن و زدن با دهان چنانکه در مار. (حریری ). گزیدن کژدم . (تاج المصادر). گزیدن مار و کژدم و منج . (زوزنی ) : سده و دیدان و استسقاء و سل کسر و ذات الصدر و لدغ و
ملسوعلغتنامه دهخداملسوع . [ م َ ] (ع ص ) گزیده ٔ مار و عقرب . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گزیده شده . ملدوغ . لدیغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ژیغژیغلغتنامه دهخداژیغژیغ. (ق مرکب ) مبدل ژیگ ژیگ است که بمعنی قطره قطره باشد. (غیاث ). || (اِ صوت ) اسم صوت بمعنی صدای باز شدن در : صد دریچه ٔ در سوی مرگ لدیغمی کند اندر گشادن ژیغژیغ.مولوی .
ملدوغلغتنامه دهخداملدوغ . [ م َ ] (ع ص ) مارگزیده و نیش خورده ٔ عقرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مارگزیده و کژدم گزیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). که گزیده شده باشد. لدیغ. ملسوع . سلیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اصبع ملدوغ بر در دفع شردر تعدی و هلا
مارگزیدهلغتنامه دهخدامارگزیده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مارزده . آنکه مار او را زده باشد. سلیم . مسلوم . ملدوغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سلیم . (ترجمان القرآن ) (دهار). لدیغ. (منتهی الارب ) (دهار). ملدوغ . (منتهی الارب ) : سل