لزگیلغتنامه دهخدالزگی . [ ل َ ] (اِخ ) نام طائفه ای در قفقازو شاید لکز که یاقوت نام می برد چنانکه در مجمل التواریخ گلستانه (ص 162 و 163) نیز لکزیه آمده است : قومی از ساکنین قفقاز که اصل ایشان از مردم داغستان است و چون اقوام د
لزگیفرهنگ فارسی عمید۱. طایفهای از مردم قفقاز که از زمانهای قدیم ساکن داغستان بوده و زبانشان ترکی است و به لهجههای مختلف تکلم میکنند.۲. ساختهشده بهوسیلۀ این قوم.۳. رقص بومی این طایفه که با حرکات تند بهصورت فردی یا گروهی اجرا میشود.
لجیلغتنامه دهخدالجی . [ ل ُ / ل ِج ْ جی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به لجة. بحر لجی ّ؛ دریای بسیارآب . (منتهی الارب ). دریای ژرف . (دهار). دریای فراخ . دریای ژرف و پرآب . (منتخب اللغات ). دریای فراخ و دورفرود. دریایی که به تک آن نتوان رسید. دریای مغ. (ترجمان القرآ
لزءلغتنامه دهخدالزء. [ ل َزْءْ ] (ع مص ) بخشیدن کسی را. || پر کردن . || نیکو چرانیدن شتران . || زائیدن مادر بچه را. (منتهی الارب ).
لظیلغتنامه دهخدالظی . [ ل َ ظا ] (اِخ ) (الَ ...) جهنم . دوزخ . (منتهی الارب ). نامی است دوزخ را. (مهذب الاسماء). طبقه ای از طبقات دوزخ . نام درکه ای در دوزخ . (ترجمان القرآن جرجانی ). طبقه ٔ پنجم از دوزخ و نام هفت طبقه ٔ آن بدین شرح است : جحیم ، جهنم ، سقر، سعیر، لظی ، هاویه ، حطمه . (قصص ا
لظیلغتنامه دهخدالظی . [ ل َ ظا ] (ع اِ) آتش . (منتهی الارب ). زبانه ٔ آتش . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). زبانه و لهب آتش . لهب خالص آتش زبانه زننده . آتش که زبانه زند. (مهذب الاسماء).
علی آباد لزگی بلاغلغتنامه دهخداعلی آباد لزگی بلاغ . [ ع َ دِ ل َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 30 هزار و پانصد گزی باختر اهر و 2 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و ه
لکزیلغتنامه دهخدالکزی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به لکز که شهرکی است بدان سوی دربند خزر. (سمعانی ). رجزع به لکز و لزگی شود.
لزهالغتنامه دهخدالزها. [ ل َ ] (اِخ ) قومی عیسوی ساکن قفقاز به عهد خسرو انوشیروان . (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان ص 262 و 265). شاید مراد قوم لزگی و لکزی باشد.
رقصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی پایکوبی، دستافشانی، قر رقص محلی، لزگی، باباکرم، غربیله، رقصکردی تانگو، والس، پولکا، تویست، راکاندرول [صفت] رقاص، رقصنده، رقصکنان، پا[ی]افشان، پا[ی]کوب [فعل] رقصیدن▼
چچنلغتنامه دهخداچچن . [ چ ِ چ ِ ] (اِخ ) طایفه ای قفقازی که در شمال قفقاز در ناحیه ای بهمین نام (چچن ) سکونت دارند و با چرکس ها همسایه میباشند. جمعیت این طائفه در حدود 420هزار تن میباشد که بیشتر مسلمان و سنی مذهبند و بزبان لزگی تکلم میکنند و تبعه ٔ اتحاد جما
لگزستانلغتنامه دهخدالگزستان . [ ل َ زِ ](اِخ ) نام ولایتی در حوالی دربند شروان واقع در قفقاز امروزی محل ّ توقف طایفه ٔ لزگی یا لگزی ها : بعد از فراغت از کار آذربایجان و اران به دربند شروان رفتند (مغول ) و بلاد آن را گرفته و جز قلعه ای که پناهگاه امیر آن حدود بود محلی سالم