درساخیدنلغتنامه دهخدادرساخیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، ساخیدن . لِشتن . لیسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ورساخیدنلغتنامه دهخداورساخیدن . [ وَدَ ] (مص ) لشتن و لیسیدن . (آنندراج ) (برهان ). زبان بر چیزی مالیدن . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء).
لگام لیسیدنلغتنامه دهخدالگام لیسیدن . [ ل ُ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) لشتن لغام . لحس لجام . || کنایه از مطیع و منقاد بودن است . (آنندراج ). مقابل لگام خائیدن : صاعد و هابط گردونش ببوسند رکاب اشهب و ادهم گیتیش بلیسند لگام .<p class="a