لصلغتنامه دهخدالص . [ ل َص ص ] (ع مص ) در پرده کردن چیزی را. || بستن در را. بر هم داشتن در را. (منتهی الارب ). پیش کردن در را.
لصلغتنامه دهخدالص . [ ل ُص ص / ل ِص ص / ل َص ص ] (ع ص ، اِ) دزد (اصمعی گوید: به ضم اوّل اصح است ). ج ، لصوص ، لصاص . (منتهی الارب ). سارق . || قاتل . مردم کش . (دزی ).
لیس پس لیسفرهنگ فارسی معین(پَ) (اِ.) نوعی بازی که در آن بازیکنان در پشت خط معینی می ایستند، یکی سکه یا شیئی دیگر را به جلو پرتاب می کند و دیگران می کوشند شی ء خود را هرچه نزدیک تر به آن پرتاب کنند تا برنده شوند.
الصاصلغتنامه دهخداالصاص . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَص ، لُص ، لِص . دزدان . (اقرب الموارد). رجوع به لص شود.
دلصلغتنامه دهخدادلص . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ أدلص . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ادلص شود. || ج ِ دَلصاء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به دلصاء شود.
دلصلغتنامه دهخدادلص . [ دَ ل َ ] (ع اِمص ) نرمی و تابانی . || روئیدگی پشم نو در خر. || سقوط دندانهای ناقه از پیری . (ناظم الاطباء).
دلصلغتنامه دهخدادلص . [ دَ ل َ ] (ع مص ) کهن سال و دندان ریخته گردیدن ناقه . (منتهی الارب ). || لغزیدن . (ازناظم الاطباء).
دلصلغتنامه دهخدادلص . [ دَ ل ِ ] (ع ص ) هموار. أرض دلص ؛ زمین هموار و مستوی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد بسیار لغزنده . (منتهی الارب ). || نرم و تابان . (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ افتاده پشم . (منتهی الارب ). ج ، دِلاص . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).