لطیفه گفتنلغتنامه دهخدالطیفه گفتن . [ ل َ ف َ / ف ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کلامی مختصر در غایت حسن و خوبی ادا کردن : به یکی لطیفه گفتن ببری هزار دل رانه چنان لطیف باشد که دلی نگاه داری .سعدی .
لطفهلغتنامه دهخدالطفه . [ ل ُ ف ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیونیچ بخش کرند شهرستان شاه آباد. واقع در 14هزارگزی شمال کرند و 3هزارگزی ده جامی . دشت ، سردسیر و دارای 40 تن سکنه . آب آن از چشمه و ز
لطفةلغتنامه دهخدالطفة. [ ل َ طَ ف َ ] (ع اِ) هدیة. یقال : جاء لنا لطفة من فلان . (منتهی الارب ). ارمغان . پیشکشی .
لطیفةلغتنامه دهخدالطیفة. [ ل َ ف َ ] (ع ص ، اِ) لطیفه . تأنیث لطیف . هر چیز نکو. (آنندراج ). چیزی نیک . (غیاث ). || گفتاری نرم . کلامی مختصر در غایت حسن و خوبی . فارسیان به معنی سخن نیکو استعمال کنند. (آنندراج ). سخن باریک و خوش . چربک . خرده . نکته . دقیقه : بذله . ج ، لطائف . کل اشارة دقیقة
لطیفهفرهنگ فارسی عمید۱. سخن نیکو و پسندیده که باعث شادی و انبساط میشود.۲. (صفت) (فلسفه) [قدیمی] = لطیف۳. [قدیمی، مجاز] نکتۀ نغز.۴. [قدیمی، مجاز] امر بسیاردقیق که قابل درک است و قابل بیان نیست.
مزه پراندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مزهریختن، جوک گفتن، لطیفه گفتن، مزهپراکنی کردن، مزهپرانی کردن، مزه انداختن ۲. شوخطبعی کردن، خوشطبعی کردن
نادره گوئیلغتنامه دهخدانادره گوئی . [ دِ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل نادره گو. نادره گفتن . لطیفه گفتن .
بزله گفتنلغتنامه دهخدابزله گفتن . [ ب َل َ / ل ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بذله گفتن . سخن شیرین گفتن . لطیفه گفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به بذله شود.
احماضلغتنامه دهخدااحماض . [ اِ ] (ع مص ) ترش مَزه گردانیدن . ترشانیدن . || احماض ارض ؛ حمض ناک گردیدن زمین . || احماض اِبل ؛ گیاه شور خوردن شتران . || گیاه شور چرانیدن شتر. || شور و ترش شدن . || بازگردانیدن کسی را از کاری . (منتهی الارب ). || مزاح کردن . خوشمزگی کردن . مزاح و خوش طبعی کردن .لط
لطیفهفرهنگ فارسی عمید۱. سخن نیکو و پسندیده که باعث شادی و انبساط میشود.۲. (صفت) (فلسفه) [قدیمی] = لطیف۳. [قدیمی، مجاز] نکتۀ نغز.۴. [قدیمی، مجاز] امر بسیاردقیق که قابل درک است و قابل بیان نیست.
لطیفهدیکشنری فارسی به انگلیسیbon mot, epigram, jest, joke, mots, one-liner, pleasantry, quip, story, witticism
لطیفهفرهنگ فارسی معین(لَ فَ یا فِ) [ ع . لطیفة ] (اِ.) 1 - هر چیز نیکو. 2 - حکایت نغز و معنی دار. 3 - بذله ، شوخی .
لطیفهفرهنگ فارسی عمید۱. سخن نیکو و پسندیده که باعث شادی و انبساط میشود.۲. (صفت) (فلسفه) [قدیمی] = لطیف۳. [قدیمی، مجاز] نکتۀ نغز.۴. [قدیمی، مجاز] امر بسیاردقیق که قابل درک است و قابل بیان نیست.
لطیفهدیکشنری فارسی به انگلیسیbon mot, epigram, jest, joke, mots, one-liner, pleasantry, quip, story, witticism