لعابیلغتنامه دهخدالعابی . [ ل ُ ] (ص نسبی ) منسوب به لعاب . آنچه از خیسانیدن او در آب اجزای آن مخلوط به رطوبت شده چیزی لزج به هم رسد و چون برشته کنند الزاق او رفع شود. هر چیز که چون رطوبت بیند و لزوجتی در او پیدا شود، چون : خطمی و بهدانه . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لعابی به ضم لام نزد پزش
خوش لعابیلغتنامه دهخداخوش لعابی . [ خوَش ْ / خُش ْ ل ُ / ل َ ] (حامص مرکب ) خوش خلقی . مقابل بدلعابی . بجوشی . مرافقت .
وشنه لعابیلغتنامه دهخداوشنه لعابی . [ وِ ن َ / ن ِ ل ُ ] (اِ مرکب ) حلوای کنب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
لعابینهceramics 2واژههای مصوب فرهنگستانسفالی که با لعاب پوشیده شده باشد و برای بار دوم در کوره با درجۀ پخت بالاتری پخته شود
لعابینهشناسیceramographyواژههای مصوب فرهنگستاندانشی که به شناخت لعابینههای دورانهای مختلف میپردازد
خوش لعابیلغتنامه دهخداخوش لعابی . [ خوَش ْ / خُش ْ ل ُ / ل َ ] (حامص مرکب ) خوش خلقی . مقابل بدلعابی . بجوشی . مرافقت .
وشنه لعابیلغتنامه دهخداوشنه لعابی . [ وِ ن َ / ن ِ ل ُ ] (اِ مرکب ) حلوای کنب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
لعابینهceramics 2واژههای مصوب فرهنگستانسفالی که با لعاب پوشیده شده باشد و برای بار دوم در کوره با درجۀ پخت بالاتری پخته شود
لعابینهشناسیceramographyواژههای مصوب فرهنگستاندانشی که به شناخت لعابینههای دورانهای مختلف میپردازد
خوش لعابیلغتنامه دهخداخوش لعابی . [ خوَش ْ / خُش ْ ل ُ / ل َ ] (حامص مرکب ) خوش خلقی . مقابل بدلعابی . بجوشی . مرافقت .
وشنه لعابیلغتنامه دهخداوشنه لعابی . [ وِ ن َ / ن ِ ل ُ ] (اِ مرکب ) حلوای کنب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
بدلعابیلغتنامه دهخدابدلعابی . [ ب َ ل ُ ] (حامص مرکب ) سؤسلوک . بدرفتاری . بدمعاملگی . رفتاری خشن . رفتاری که قصد و نیت نیکو در آن نباشد. (از یادداشتهای مؤلف ).- بدلعابی کردن ؛ بدسلوکی و بدخلقی . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
پوشرنگ لعابیenamel paintواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ پوششی رنگدانهدار و بر پایۀ پیوندۀ بسپاری که پوسه (film) حاصل از آن شبیه پوششهای معدنی است
تزیین تولعابیin-glaze decorationواژههای مصوب فرهنگستانتزیین روی سطح لعاب خام که همزمان با لعاب پخته میشود