لفظلغتنامه دهخدالفظ. [ ل َ ] (ع اِ) سخن . ج ، الفاظ. (منتهی الارب ). زبان . لغت . جرجانی گوید: ما یتلفظ به الانسان او فی حکمه ، مهملاً کان او مستعملاً. (تعریفات ). مقابل معنی ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: بالفتح و سکون الفاء فی اللغة، الرّمی یقال : اکلت التمرة و لفظت النواة؛ أی رمیتها. ث
لفظلغتنامه دهخدالفظ. [ ل َ ](ع مص ) انداختن چیزی را. || از دهن بیرون افکندن . (منتهی الارب ). از دهان بیوگندن . (زوزنی ). از دهن بیفکندن . (ترجمان القرآن جرجانی ). || سخن گفتن . (منتهی الارب ). گفتن . (ترجمان القرآن جرجانی ). || بمردن . || سخت رنجیده و سختی دیده از تشنگی و ماندگی آمدن . (منت
لفشلغتنامه دهخدالفش . [ ] (اِ) درختی است بزرگ و منبت او نواحی شام و در تری و سبزی مشتعل میشود و در خشکی بسیار دیر آتش در او تأثیر میکند. ابن ابی خالد گوید: مراد از قول سبحانه و تعالی : من الشجر الأَخضر ناراً (قرآن 80/36) اوست . طلای برگ خشک مسحوق او رافع ب
لفظ قلملغتنامه دهخدالفظ قلم . [ ل َ ظِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گفتار با کلمات تمام چنانکه نویسند، نه با کلمات شکسته ، چنانکه عامّه تلفظ کنند.
یک لفظلغتنامه دهخدایک لفظ. [ ی َ / ی ِ ل َ ] (ص مرکب ) متحدالکلمه . یک سخن . هم قول : همه اندر ثنای من یک لفظهمه اندر هوای من یکسان .مسعودسعد (دیوان ص 382).
لفظیلغتنامه دهخدالفظی . [ ل َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به لفظ. مقابل معنوی . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لفظی ، عبارت است از آنچه به لفظ یعنی به تلفظ وابستگی داشته باشد، چنانچه گویند: مؤنث لفظی ، عامل لفظی ، تعریف لفظی و تأکید لفظی و غیر آن . و نزاع لفظی بر دو معنی اطلاق شود و بیان هر دو معنی
طراحی واژگانیword paintingواژههای مصوب فرهنگستاندر موسیقی آوازی، نمایش موسیقایی معنای واژهها و عبارات بهصورت لفظبهلفظ
لفظ قلملغتنامه دهخدالفظ قلم . [ ل َ ظِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گفتار با کلمات تمام چنانکه نویسند، نه با کلمات شکسته ، چنانکه عامّه تلفظ کنند.
لفظیلغتنامه دهخدالفظی . [ ل َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به لفظ. مقابل معنوی . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لفظی ، عبارت است از آنچه به لفظ یعنی به تلفظ وابستگی داشته باشد، چنانچه گویند: مؤنث لفظی ، عامل لفظی ، تعریف لفظی و تأکید لفظی و غیر آن . و نزاع لفظی بر دو معنی اطلاق شود و بیان هر دو معنی
متلفظلغتنامه دهخدامتلفظ. [ م ُ ت َ ل َف ْ ف ِ ] (ع ص ) سخن گوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تکلم کننده و سخن گوینده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلفظ شود.
یک لفظلغتنامه دهخدایک لفظ. [ ی َ / ی ِ ل َ ] (ص مرکب ) متحدالکلمه . یک سخن . هم قول : همه اندر ثنای من یک لفظهمه اندر هوای من یکسان .مسعودسعد (دیوان ص 382).
تحت اللفظلغتنامه دهخداتحت اللفظ. [ ت َ تَل ْ/ تُل ْ ل َ ] (از ع ، ص مرکب ، ق مرکب ) تحت اللفظی . در تداول فارسی زبانان آنست که لفظ به لفظ عبارتی را از زبانی دیگر ترجمه کنند. ترجمه ٔ تحت اللفظ مقابل ترجمه ٔ بمعنی است : فلان این قطعه را تحت اللفظ ترجمه کرد.
تلفظلغتنامه دهخداتلفظ. [ ت َ ل َف ْ ف ُ ] (ع مص ) سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تکلم و بیان و ادای حروف شمرده بطور وضوح . (ناظم الاطباء). || از دهان انداختن چیزی . (آنندراج ).