لمعةلغتنامه دهخدالمعة. [ ل َ ع َ ] (ع اِ) لمعه . یک درخش . روشنی ، پرتو : لمعه ای از فیض نور بحر است اساس و ایالت خطه ٔ وجود او بازداشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 7). رساله ای در ذکر صحابه رضوان اﷲ علیهم که لمعه ای است از بوارق بیان و حد
دوکسةلغتنامه دهخدادوکسة. [ دَ ک َ س َ] (ع ص ) لمعة دوکسة؛ پاره ای از گیاه پژمریده و یا گیاه ترپیچیده . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). به معنی لمعة دوکس است . (منتهی الارب ). و رجوع به دوکس شود.