لنگاکلغتنامه دهخدالنگاک . [ ل َ ] (اِ) سخن ناخوش درشت . (آنندراج ) : من با تو سخن به لابه گویم از چه دهیم جواب لنگاک . طیان (از آنندراج ).[ در برهان قاطع لنکاک ضبط است ].
لنگاکفرهنگ فارسی عمیدسخن زشت؛ سخن درشت: ◻︎ من با تو سخن به لابه گفتم / از چه دهیم جواب لنگاک (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۶).
گلناکفرهنگ فارسی عمید۱. گلآلود؛ پرگل: ◻︎ در خلایق روحهای پاک هست / روحهای تیرۀ گلناک هست (مولوی: ۶۳۸).۲. تیره.
گلناکلغتنامه دهخداگلناک . [ گ ِ ] (ص مرکب ) کدر و گِل آلوده و پر از گِل . (ناظم الاطباء): رَدِغ ؛ جای گلناک . وَثیخة؛ زمین گلناک . مکان طان ؛ جای گلناک . ارض متظرمطة؛ زمین سخت گلناک . (منتهی الارب ) : دل ز پایه ٔ حوض تن گلناک شدتن ز آب حوض دلها پاک شد. <p cl
گلناکلغتنامه دهخداگلناک . [ گ ِ / گ ُ ] (اِ) حصار قلعه . (برهان ). بازوی دژ یعنی قلعه و بازوی دژ تصحیف خوانی شده است و در لغت کشف اللغات گلشانک به معنی بازوی درآمده . (آنندراج ).
چلنکلغتنامه دهخداچلنک . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای قدیم النسق ناحیه ٔ برا کوه قاینات است که تقریباً 1100 تن سکنه دارد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 259).