لهاثلغتنامه دهخدالهاث . [ ل ُ ] (ع مص ) زبان بیرون انداختن سگ و جز آن از تشنگی و سختی و ماندگی . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). لهث .(منتهی الارب ). زبان بیرون اوکندن سگ از تشنگی . (زوزنی ). || تشنه شدن . (تاج المصادر). || (اِمص ) گرمی تشنگی . || سختی مرگ . || (اِ) خجکهای برگ خرمابن . (منتهی ا
افلیکانلغتنامه دهخداافلیکان . [ اِ ] (ع اِ) دو گوشت پاره است در گرد لهات . (منتهی الارب ). بصیغه ٔ تثنیه ، دو گوشت پاره ای که در گرد لهات است . (ناظم الاطباء).
حرقوةلغتنامه دهخداحرقوة. [ ح َ ق ُ وَ ] (ع اِ) اعلای کام از حلق . (منتهی الارب ). بالای لهات . بالای لهات از حلق . || استخوان سر سُرین . (منتهی الارب ). حرقفه .
ملهاتلغتنامه دهخداملهات . [ م ِ ] (ع اِ) آلت بازی . ج ، ملاهی . (ناظم الاطباء). و رجوع به مِلهی شود.
قلهاتلغتنامه دهخداقلهات . [ ق ِ ] (اِخ ) موضعی است . در معجم البلدان آمده است : عمرانی آن را چنین ضبط کرده و درباره ٔ آن تحقیق نموده است . (معجم البلدان ).
قلهاتلغتنامه دهخداقلهات . [ ق ُ ] (اِخ ) شهری است بندری بر ساحل دریا در عمان . (نخبة الدهر دمشقی ص 218). شهری است در عمان در کنار دریا که بیشتر کشتیهای هند در آن لنگر می اندازند و اینک به صورت بندرگاه درآمده است . شهری است آباد و پرجمعیت و عمارت آن قدیمی نیست