لهاشملغتنامه دهخدالهاشم . [ ل َ ش ُ ] (ص ) هر چیز بد و زشت و نازیبا و دون را گویند. (جهانگیری ). هر چیز زبون و زشت و نازیبا و دون و بد را گویند. (برهان ) : شعر ژاژیدن لهاشم توست علک خائیدن لهاشم خر. سوزنی .تو نیستی از جمع کریمان نفا
لحاسملغتنامه دهخدالحاسم . [ ل َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ لحسم . ره گذرهای آب وادی که تنگ باشد. (منتهی الارب ).
هلاشملغتنامه دهخداهلاشم . [ هََ ش َ ] (ص ) هرچیز زبون و زشت و بدرا گویند. (برهان ). مقلوب لهاشم است . (انجمن آرا).
ژاژیدنلغتنامه دهخداژاژیدن . [ دَ ] (مص ) ژاژ خائیدن . هرزه گفتن . (کذا فی تحفة السعادة) : خواری از او بس بود آن کت کندرنجه به ژاژیدن بسیار خویش . ناصرخسرو.شعر ژاژیدن لهاشم تست علک خائیدن لهاشم خر. سوزنی .</p
علک خاییدنلغتنامه دهخداعلک خاییدن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) عَلک . (منتهی الارب ). صمغ خاییدن . || بیهوده گفتن . ژاژ خاییدن . هرزه لائیدن . هرزه دراییدن . رجوع به ژاژ خاییدن شود. || دندان بهم ساییدن خر ماده در دیدن خر نر : گوید که علک خایم ، خاید بلی چنانک خایند علک ما
هاشم عربیلغتنامه دهخداهاشم عربی . [ ش ِ م ِ ع َ رَ ] (اِخ ) از مترجمین و مؤلفین مصری . از اوست : «مقالة فی الاسلام » که ترجمه ای است از یک متن انگلیسی که جرجس سال مؤلف انگلیسی آن را تألیف کرده است . هاشم بر ترجمه ٔ این کتاب حواشی و تعلیقاتی افزوده . و نیز ذیلی بر کتاب «الثلاثة فصول الاولی لهاشم