لورهلغتنامه دهخدالوره . [ رَ / رِ ] (اِ) کنده بود گل در او مانده از آب سیل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). و به روایت دیگر کوره ٔ سیلاب کنده بود. اعنی سیلی که در دامن کوه باشد و زمین گوشده باشد و گل در او مانده . (صحاح الفرس ). آنچه که امروز متداول است کوره است با ک
لورهلغتنامه دهخدالوره . [ ل َ / لُو رَ / رِ ] (اِ) یرفاقة. طیطر. ذفتی اسکندرانی . رجوع به غار اسکندرانی شود.
لورهفرهنگ فارسی عمید= لورکند: ◻︎ دلش نگیرد از این کوه و دشت و بیشه و رود / سرش نپیچد از این آب کند و لوره و جر (عنصری: ۳۳۶).
لوریهلغتنامه دهخدالوریه . [ ل ِ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام نوعی سگ دارای پاهای بلند مخصوص شکار خرگوش .
لوریهلغتنامه دهخدالوریه . [ ل ُ وُ ی ِ ] (اِخ ) اوربُن -ژان ژوزف . منجم فرانسوی ، مولد سنت لو. (1811-1877 م .).
لوره کندلغتنامه دهخدالوره کند. [ رَ ک َ ] (اِ مرکب ) لور و کند : حاسد که بیند این سخن همچو شیر و می سرکه نماید آن سخن لوره کند او.خاقانی .
لور و کندلغتنامه دهخدالور و کند. [ رُ ک َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لوره کند : گفته سخا را قدری ریشخندخوانده سخن را طرفی لور و کند . نظامی .رجوع به لور، لوره کند و کند شود.
لوره کندلغتنامه دهخدالوره کند. [ رَ ک َ ] (اِ مرکب ) لور و کند : حاسد که بیند این سخن همچو شیر و می سرکه نماید آن سخن لوره کند او.خاقانی .
تنگ گلورهلغتنامه دهخداتنگ گلوره . [ ت َ گ ُ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جانکی است که در بخش مردکان شهرستان شهرکرد واقع است و 134 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).