هفت وصله ٔ لوطیگریلغتنامه دهخداهفت وصله ٔ لوطیگری . [ هََ وَ ل َ / ل ِ ی ِ گ َ ] (اِ مرکب ) هفت چیز است که لوطیان دارند، و آن پاناوه و کارد و پیاله و اشیائی از این قبیل است که لوطی در سفر نیازهای ابتدائی زندگی را بدان رفع کند.
لاتریلغتنامه دهخدالاتری . [ رِ ] (اِخ ) پیر آندره . نام طبیعی دان فرانسوی و یکی از بانیان علم حشره شناسی . مولد بریو. (1762-1833 م .).
لوترالغتنامه دهخدالوترا. [ ت َ ] (اِ) لوتر. (برهان ). لوتره . لهجه . شکسته ٔ زبانی . رُطینی . زبانی بود که دو کس با هم قرار داده باشند که چون با هم سخن کنند دیگری نفهمد و آن را زبان زرگری نیز گویند. (جهانگیری ) : مردم استرآباد به دو زبان سخن گویند: یکی به لوترا [ ی ] اس
لوترافرهنگ فارسی عمیدزبانی که چند نفر برای خود ترتیب بدهند و با آن صحبت کنند که دیگران نفهمند، مانندِ زبان زرگری.
هفت وصله ٔ لوطیگریلغتنامه دهخداهفت وصله ٔ لوطیگری . [ هََ وَ ل َ / ل ِ ی ِ گ َ ] (اِ مرکب ) هفت چیز است که لوطیان دارند، و آن پاناوه و کارد و پیاله و اشیائی از این قبیل است که لوطی در سفر نیازهای ابتدائی زندگی را بدان رفع کند.
جوانمردیفرهنگ مترادف و متضادبخشش، بخشندگی، حمیت، سخا، سخاوت، فتوت، لوطیگری، مردانگی، همت ≠ ناجوانمردی
گذشتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اغماض، بخشایش، بخشودن، چشمپوشی، درگذشتن، سماحت، عفو، عفو، لوطیگری ۲. سپری، گذر
گریلغتنامه دهخداگری . [ گ َ ] (پسوند) از گر + ی (حاصل مصدر). اسم مصدرهای مختوم به گری بر دو قسم اند: الف - بخشی آنها هستند که بدون (ی ) مورد استعمال دارند، مانند دادگری ، بیدادگری ، آهنگری ، مسگری ، آرایشگری ، کیمیاگری ، زرگری ، خوالیگری ؛ که دادگر، بیدادگر، مسگر، آرایشگر، کیمیاگر، زرگر و خو
هفت وصله ٔ لوطیگریلغتنامه دهخداهفت وصله ٔ لوطیگری . [ هََ وَ ل َ / ل ِ ی ِ گ َ ] (اِ مرکب ) هفت چیز است که لوطیان دارند، و آن پاناوه و کارد و پیاله و اشیائی از این قبیل است که لوطی در سفر نیازهای ابتدائی زندگی را بدان رفع کند.