لولالغتنامه دهخدالولا. [ ل َ ] (ع ق مرکب ) (از: لو، اگر + لا، نه ) اگرنه . (ترجمان القرآن جرجانی ): ولولا؛ اینکه . و اگرنه اینکه : لولا اجتبیتها؛ چرا فراننهادی آن را از خویشتن . (ترجمان القرآن جرجانی ).
لولالغتنامه دهخدالولا. [ ل َ / ل ُ ] (اِ) لولب آهنی که وسیله ٔ اتصال لنگرهای در به چهارچوب و گشاد و بند در است .- لولای توهمی ؛ نوعی از لولا که جفتهااز یکدیگر جدا نگردند.- لولای چاکدار ؛ نوعی لولا که دو
لَوْلَافرهنگ واژگان قرآناگر نبود - چرا نشد (در عباراتي نظير "وَلَوْلَا دَفْعُ ﭐللَّهِ ﭐلنَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ " معني اگر نبود مي دهد وقتی در ترکیب با فعل بیاید معنی چرا نشد یا چرا می دهد مثل "وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ ﭐللَّهُ ":چرا وقتي به باغ خويش در آمدي نگفتي هر چه خدا خواهد همان شود.در عبار
لولای نردبانلغتنامه دهخدالولای نردبان . [ ل َ / لُو ی ِ ن َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از لولا.
لولاکلغتنامه دهخدالولاک . [ ل َ / لُو ] (اِ) انجیر قرمز است که در پایان فصل میرسد (در تداول گناباد خراسان ).
لولاردلغتنامه دهخدالولارد. [ ل َ ] (اِخ ) بانی مذهبی در قرن چهاردهم میلادی در انگلستان . گویند در فلمنک بزاده و در آلمان آغاز نشر مذهب خویش کرده است و بیست هزار کس بدو گرویده اند. وی اکثر آئین ها را رد و انکار کرده است ، پس از محکومیت به اعدام از طرف محکمه انقلابی (انکیزیسیون ) در <span class="
لولافروشیلغتنامه دهخدالولافروشی . [ ل َ / لُو ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل لولافروش . || (اِ مرکب ) محل لولافروشی . مغازه ٔ لولافروشی .
لولاکلغتنامه دهخدالولاک . [ ل َ / لُو ] (اِ) انجیر قرمز است که در پایان فصل میرسد (در تداول گناباد خراسان ).
لولاردلغتنامه دهخدالولارد. [ ل َ ] (اِخ ) بانی مذهبی در قرن چهاردهم میلادی در انگلستان . گویند در فلمنک بزاده و در آلمان آغاز نشر مذهب خویش کرده است و بیست هزار کس بدو گرویده اند. وی اکثر آئین ها را رد و انکار کرده است ، پس از محکومیت به اعدام از طرف محکمه انقلابی (انکیزیسیون ) در <span class="
لولافروشیلغتنامه دهخدالولافروشی . [ ل َ / لُو ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل لولافروش . || (اِ مرکب ) محل لولافروشی . مغازه ٔ لولافروشی .
قلولالغتنامه دهخداقلولا. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) قاز که مرغ معروفی است . (آنندراج از شرح نصاب ) (تحفه ٔحکیم مؤمن ) یوسف شارح نصاب آن را به ضم اول و فتح لام نویسد. (آنندراج از غیاث ). رجوع به قلولی ̍ شود.
ملولالغتنامه دهخداملولا. [ م َ ] (اِ) آزار. اذیت . رنج . اندوه . حزن . ملالت . دلگیری . (از ناظم الاطباء).
معلولالغتنامه دهخدامعلولا. [ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی دمشق و قریه ها دارد. (از معجم البلدان ).
خط لولاhinge lineواژههای مصوب فرهنگستانفصل مشترک میان یک ناحیۀ ثابت و ناحیهای که حرکت روبهبالا یا روبهپایین داشته است