لوژفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) گردونه ای کوچک که روی آن نشینند و در پیست های اسکی روی برف سر خورند.
لوـ لوlo-lo, lift-on lift-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه، بهویژه در کشتیهای بارگُنجی، که در آن از جرثقیل برای جابهجایی بار استفاده میشود
گدازۀ قطعهسنگیblock lava, blocky lava, aa lavaواژههای مصوب فرهنگستانگدازهای که سطح آن از قطعات زاویهدار تشکیل شده است
چلوچلغتنامه دهخداچلوچ . [ چ َ / چ ُ ] (اِ) افزاری باشد که آسیابانان سنگ آسیا را بدان تیز کنند. (برهان ) (آنندراج ). دست افزاری که سنگ آسیا را بدان تیز کنند. (ناظم الاطباء). چاکوچ و چکوچ . افزاری سرتیز و دسته دار که آسیابانان برای تیز کردن سنگ آسیا بکاربرند. و
گلوژلغتنامه دهخداگلوژ. [ گ ِ ] (اِ) فندق و معرب آن جلوز است و بمعنی بادام خطاست . || چلغوزه نیز گفته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا). و رجوع به گلوز شود.