لکسلغتنامه دهخدالکس . [ ل َ ک ِ ] (ع ص ) شَکِس ٌ لَکِس ٌ؛ مرد دشوارخوی سرکش نافرمان بر. (منتهی الارب ).
لقصلغتنامه دهخدالقص .[ ل َ ق ِ ] (ع ص ) تنگ . (منتهی الارب ). ضیق . (اقرب الموارد). || مرد بسیارسخن زودبدی انگیز. (منتهی الارب ). || مردم حریص . (مهذب الاسماء).
لقزلغتنامه دهخدالقز. [ ل َ ] (ع مص ) مشت بر سینه زدن یا هر جا که باشد. || لگدزدن . || به مشت بر سینه و بر گردن زدن درهر لگد زدن . (منتهی الارب ). بر قفا بزدن . (زوزنی ).
لقسلغتنامه دهخدالقس . [ ل َ ] (اِخ ) ابن سلمان مولی کعب بن عجزة. ادرک َ النبی روی من مولاه ذکره ابن مندة. قلت و حدیثه عنه فی معجم الطبرانی . (الاصابة ج 6 ص 12).
لکستانلغتنامه دهخدالکستان . [ ل َ ک ِ ] (اِخ ) از بلوکات ولایات خوی و سلماس ، دارای 12 قریه و 18 فرسنگ مساحت آن است . مرکز آن قره قشلاق واقع در مشرق دریاچه ٔ ارومیه و جنوب قصبه ٔ دیلمقان . نام یکی از دهستانهای خاوری بخش سلماس ش
لکستانواژهنامه آزادنام منطقه ای جغرافیای که بین استان های لرستان، کرمانشاه، ایلام و همدان قرار دارد؛ در حال حاضر (1395) جمعیتی حدود دو میلیون نفر در این منطقه زندگی می کنند. مهم ترین شهرهای لکستان عبارت اند از الشتر، کوهدشت نورآباد، هرسین، دره شهر.
لکستانلغتنامه دهخدالکستان . [ ل َ ک ِ ] (اِخ ) از بلوکات ولایات خوی و سلماس ، دارای 12 قریه و 18 فرسنگ مساحت آن است . مرکز آن قره قشلاق واقع در مشرق دریاچه ٔ ارومیه و جنوب قصبه ٔ دیلمقان . نام یکی از دهستانهای خاوری بخش سلماس ش
لکستانواژهنامه آزادنام منطقه ای جغرافیای که بین استان های لرستان، کرمانشاه، ایلام و همدان قرار دارد؛ در حال حاضر (1395) جمعیتی حدود دو میلیون نفر در این منطقه زندگی می کنند. مهم ترین شهرهای لکستان عبارت اند از الشتر، کوهدشت نورآباد، هرسین، دره شهر.
دوپلکسلغتنامه دهخدادوپلکس . [ ل ِ ] (اِخ ) ژزف فرانسوا (مارکی ). از مدیران لایق و فعال فرانسوی در مستعمرات فرانسه در هند (متولد 1697 و متوفای 1763 م .) شهرت او به سبب خوب اداره کردن کمپانیهای هند و فرانسه و توسعه ٔ آنهاست به طو
شاتلو - مالوالکسلغتنامه دهخداشاتلو - مالوالکس . [ ت ِ ل ِ ] (اِخ ) مرکز کمون کروز واقع در آروندیسمان گره دارای 750 نفر جمعیت است .
علکسلغتنامه دهخداعلکس . [ ع ِل ْ ل َ ] (ع ص ) انبوه و بهم پیچیده : شَعر علکس ؛ کثیر متراکب . (اقرب الموارد).
فیلکسلغتنامه دهخدافیلکس . [ ل ِ ] (اِخ ) (خوشبخت ) نام والی یهودیه در سال 652 م . است که شخصی شقی و ستمکار بوده است . (از قاموس کتاب مقدس ).