لگام گسیختهلغتنامه دهخدالگام گسیخته . [ ل ُ / ل ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مطلق العنان . افسارسرخود. بی بندوبار. لاابالی .
لگام گسیختهدیکشنری فارسی به انگلیسیfierce, fractious, perverse, recalcitrant, riotous, runaway, unbounded, unrestrained, wild
صاحبمنصب رفتنیlame duckواژههای مصوب فرهنگستانمقام مسئولی که جانشین او مشخص شده است و هفتههای آخر مسئولیتش را میگذراند متـ . رفتنی
تیغه 6slide 1, lame (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ شیشهای که نمونۀ مورد مطالعۀ میکروسکوپی را بر روی آن قرار دهند
مدیریت تردد محلیlocal area traffic management, LATMواژههای مصوب فرهنگستانایمنسازی و سکونتپذیرسازی خیابانهای محلی با بهرهگیری از تجهیزات و موانع فیزیکی و روشهای غیرفیزیکی
لگاملغتنامه دهخدالگام . [ ل ُ / ل ِ ] (اِ) لجام (به کسر اول معرب لگام است ). دهنه . دهانه لغام . عنان . جوالیقی گوید: اللجام ، معروف و ذکر قوم انه عربی و قال آخرون بل هو معرّب و یقال انه بالفارسیة لغام . (المعرّب ص 300). صاحب
حریق مهیبconflagrationواژههای مصوب فرهنگستانحریق سرکش و پردامنه و سریعی که بسیاری از ویژگیهای رفتار لگامگسیختۀ حریق را داراست
پیشبینی هوای حریقزاfire-weather forecastواژههای مصوب فرهنگستانپیشبینی هرگونه شرایط ویژه یا نامساعد هوا که احتمال بروز رفتار لگامگسیختۀ حریق در آن زیاد است
بی رادع و مانعلغتنامه دهخدابی رادع و مانع. [ دِ ع ُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ) سرخود و لگام گسیخته . که پیش گیرنده و بازدارنده ندارد. و رجوع به رادع و مانع شود.
لگام گسیختگیلغتنامه دهخدالگام گسیختگی . [ ل ُ / ل ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل لگام گسیخته . بی بندوباری . افسارگسیختگی . لاابالی گری .
لگاملغتنامه دهخدالگام . [ ل ُ / ل ِ ] (اِ) لجام (به کسر اول معرب لگام است ). دهنه . دهانه لغام . عنان . جوالیقی گوید: اللجام ، معروف و ذکر قوم انه عربی و قال آخرون بل هو معرّب و یقال انه بالفارسیة لغام . (المعرّب ص 300). صاحب
لگاملغتنامه دهخدالگام . [ ل ُ / ل ِ ] (اِ) لجام (به کسر اول معرب لگام است ). دهنه . دهانه لغام . عنان . جوالیقی گوید: اللجام ، معروف و ذکر قوم انه عربی و قال آخرون بل هو معرّب و یقال انه بالفارسیة لغام . (المعرّب ص 300). صاحب
خوش لگاملغتنامه دهخداخوش لگام . [ خوَش ْ / خُش ْ ل ِ / ل ُ] (ص مرکب ) خوش عنان . مقابل بدلگام . رام . غیرسرکش .
زبان لگاملغتنامه دهخدازبان لگام . [ زَ ن ِ ل ِ / ل ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلقه ای از لگام که در زیر زنخ ستور واقع میشود. (فرهنگ شعوری ).
ساخته لگاملغتنامه دهخداساخته لگام . [ ت َ / ت ِ ل ُ / ل ِ ] (ص مرکب ) گردنکش و توسن . سرکش ، کذا فی المجمع. (شعوری ).