مؤنثلغتنامه دهخدامؤنث . [ م ُ ءَن ْ ن َ ] (ع ص ) نقیض مذکر. (اقرب الموارد). خلاف مذکر. (ناظم الاطباء). ماده . (دهار). جنس ماده ٔ انسان و حیوان و غیره . مقابل مذکر. خلاف نر. زنانه . (یادداشت مؤلف ). || مخنث . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). || مردی که در ظرافت و نرمی سخن و شکستگی
مؤنثلغتنامه دهخدامؤنث . [ م ُءْ ن ِ ] (ع ص ) ماده زاینده . (منتهی الارب ). امراءة مؤنث ؛ زن ماده زاینده . (ناظم الاطباء).
مؤنضلغتنامه دهخدامؤنض . [ م ُءْ ن ِ ] (ع ص ) آنکه گوشت را نیم جوش دارد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه نیم جوش گوشت را بخورد. (آنندراج ).
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نهرجوری مکنی به ابویعقوب . نامش اسحاق است و پدرش محمد از اجلاء مشایخ و بزرگان علماست . علوم ظاهر و باطن و زهد و تقوی با هم جمع داشته و منسوب بجنید و عمروبن عثمان مکی است و بدان دو عارف کامل نسبت درست کند. صاحب تذکرة الاولیاء در شرح حال وی نگاشته
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مفرج بن ابی الخلیل النباتی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الرومیة اموی اندلسی اشبیلی . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آرد: وی از اهل اشبیلیه و از اعیان علماء و اکابر فضلای آن شهر بود و در علم نبات و معرفت اشخاص و ادویه و قوا و منافع و اخ