مادرزاد

mādarzād

معنی

ویژگی یک جاندار، مانند خلق‌وخوی و چگونگی اعضا و اندام به همان صورتی که از مادر زاییده شده است.

جست‌وجوی دقیق

مادرزاد

لغت‌نامه دهخدا

مادرزاد. [ دَ ] (ن مف مرکب ) مادرزاده . همشیره یا برادر از بطن یک مادر، یعنی هم شکم . (آنندراج ). برادر یا خواهری که از شکم یک مادر زاییده شده اند. هم شکم . || طبیعی و خلقی و جبلی . (ناظم الاطباء). مادرآورد. مادرآورده : خرد و مردمیش روزافزون فض

مادرزاد

فرهنگ فارسی عمید

ویژگی یک جاندار، مانند خلق‌وخوی و چگونگی اعضا و اندام به همان صورتی که از مادر زاییده شده است.

مادرزاد

دیکشنری فارسی به عربی

فطري

مادرزاد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

congenital, natural, innate

مادرزاد

فرهنگ فارسی معین

(ص مف .) مربوط یا منسوب به هنگام زاده شدن مثل : کور مادرزاد.

جست‌وجوی هم‌آوا

بی‏دست مادرزاد

abrachius

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ناقص‏الخلقۀ بدون بازو

بی‏دستی مادرزاد

abrachia, abrachiatism

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فقدان مادرزادی بازوها

بی‏سرودست مادرزاد

abrachiocephalus

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ناقص‌الخلقۀ بدون بازوها و سر

بی‏سرودستی مادرزاد

abrachiocephalia

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فقدان مادرزاد بازوها و سر

بی‏قلب مادرزاد

acardiac, acardiacus, acardius

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ناقص‏الخلقۀ بدون قلب

جست‌وجوی مشابه

مادرزاده

لغت‌نامه دهخدا

مادرزاده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مادرزاد. (آنندراج ). و رجوع به مادرزاد شود.

مادرزادی

لغت‌نامه دهخدا

مادرزادی . [ دَ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به مادرزاد. حالت و کیفیتی که در هنگام تولد وجود دارد. مقابل عارضی : اندر طفلی تری مادرزادی فزون باشد و اندر پیری تری مادرزادی سخت کم باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و فربهی که مادرزادی باشد سردی و تری بر مزاج غلبه دا

مادرزادی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

innate, congenital, congenitally, inborn, inbred, native

مادرزادی

congenital

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ویژگی حالت نابهنجاری که در بدو تولد تشخیص داده شود یا گمان رود که از بدو تولد وجود داشته است، خواه موروثی باشد و خواه معلول عوامل طبیعی

مادرزادی شدن

لغت‌نامه دهخدا

مادرزادی شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر حالتی شدن که بر وقت ولادت بوده است . (آنندراج ). بازگشتن به حالت و کیفیتی که درحین تولد داشته اند. سالم و تندرست شدن : آن آب و هوا کند علاجت مادرزادی شود مزاجت .خاقانی (از آنندراج