لغتنامه دهخدا
مارافسا. [ اَ ] (نف مرکب ) مارافسای . مارافسان . افسونگر ماررا گویند. (فرهنگ جهانگیری ). مارافسان و مارافسای . افسونگر مار و مارگیر. (ناظم الاطباء). افسونگر مار ومار آموزنده است که مارگیر باشد. (برهان ). کسی که مار را افسون کند و بگیرد. (آنندراج ) (انجمن آرا). مارآموز. (اوبهی