ماریلغتنامه دهخداماری . (حامص ) مار بودن . زهرآگین بودن . گزنده بودن : ماری است گزنده طمع که ماران زین مار برند ای رفیق ماری .ناصرخسرو.
ماریلغتنامه دهخداماری . (اِخ ) دهی از دهستان زنجانرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 314 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ماریلغتنامه دهخداماری . [ ری / ری ی ] (ع اِ) گوساله ٔ سپید تابان بدن درست پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوساله ٔ سپید تابان بدن . (ناظم الاطباء). گوساله ٔ نرم و تابان بدن سفید و ماریة مؤنث آن .(از اقرب الموارد). || گلیم خرد با خطهای دراز. (منتهی الارب ) (
ماریلغتنامه دهخداماری . (اِخ ) (سنت ...) نامی است که در فرنگ به مریم (مادرعیسی ) دهند. و رجوع به مریم در همین لغت نامه شود.
ماریلغتنامه دهخداماری . (اِخ ) پزشک فرانسوی (1853-1940 م .) نویسنده ٔ معتبر عصب شناسی . (از لاروس ).
مارپیچـ حلقهـ مارپیچhelix-loop-helix, HLHواژههای مصوب فرهنگستانپلیپپتیدهایی سهبخشی که در آنها دو مارپیچ با یک حلقه به هم متصلاند
مرگ ماریلغتنامه دهخدامرگ ماری . [ م َ گ ِ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی ایران ، مرکب از 150 خانوار که در مانیان و سارک آباد مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 83).
مارپیچلغتنامه دهخدامارپیچ . (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیچیدگی در اطراف مرکزی . (ناظم الاطباء). پرچم و... آنچه مصوران شکلی بوضعی کشندکه گویا چند مار باهم پیچیده اند. (غیاث ) (آنندراج ).به شکل مار حلقه زده . حلقه های پیوسته که از بزرگ آغازیده و بتدریج کوچک شود چنان مار که حلقه زده باشد. حلزونی شکل . (ی
مارینولغتنامه دهخدامارینو. [ ن ُ ] (اِخ ) مارینی . شاعر ایتالیائی (1569-1625م .) در فرانسه بنام «کاوالیه مارن » مشهور است . سبک باارزش او بنام «مارینیسم » در قرن هفدهم نفوذ قابل توجهی در ادبیات فرانسه داشته است . او راست «ادونی
ماریانلغتنامه دهخداماریان . (اِخ ) دهی از دهستان درزآب است که در بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد واقع است و 499 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ماریانلغتنامه دهخداماریان . [ مارْیان ن ] (اِخ ) جزایر... مجمعالجزایر آتشفشانی است که در اقیانوس آرام و در مشرق فیلیپین واقع است و از سال 1947م . تحت اداره ٔ ممالک متحده ٔ امریکای شمالی قرار گرفت و پیش از آن تحت نفوذ کشور ژاپن بود. 29
ماریانلغتنامه دهخداماریان . [ مارْیان ن ] (اِخ ) (ژرفای ...) ژرفایی بسیار عمیق (در حدود 11000 متر) در اقیانوس آرام در سواحل مجمعالجزایر ماریان . (از لاروس ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ماری الاسقفلغتنامه دهخداماری الاسقف . [ ی یُل ْ اُ ق ُ ] (اِخ ) رئیس و پیشوای فرقه ٔ ماریین . (از الفهرست ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ماری کارولینلغتنامه دهخداماری کارولین . [ رُ ] (اِخ ) (1752-1814م .) دختر امپراتورفرانسوای اول بود و در وین متولد شد و پس از ازدواج با فردیناند چهارم ، ملکه ٔ ناپل گردید. (از لاروس ).
ماری دو لورنلغتنامه دهخداماری دو لورن . [ دُ ل ُ ر رِ ] (اِخ ) (1515 - 1560 م .) همسر ژاک پنجم و مادر ماری استوارت . (از لاروس ).
ماری آنتوانتلغتنامه دهخداماری آنتوانت . [ ن ِ ] (اِخ ) (1755 - 1793 م .) دختر فرانسوا امپراتور ژرمن و ماری ترز، در وین متولد گردید و در سال 1770 با ولی عهد فرانسه «لوئی شانزدهم » ازدواج کرد. بی احتیا
درخت ماریلغتنامه دهخدادرخت ماری . [ دِ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخت زینتی از نوع کاتالپا با برگهای پهن بشکل دل خوشه های بزرگ ، گلهای سفید و نیامهای باقلائی بزرگ . جنس های آن در آسیا مخصوصاً هندوستان و امریکای شمالی دیده میشود. (از دائرةالمعارف فارسی ).
دماریلغتنامه دهخدادماری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دمار. گوشت رگ و ریشه دار. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به دمار شود.
حجرالحماریلغتنامه دهخداحجرالحماری . [ ح َ ج َ رُل ْ ح ِ ی ی ] (ع اِمرکب ) در حوصله ٔ خر میباشد. حاملش از احتلام ایمن بود. و اسهال باز دارد. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
حسن سرماریلغتنامه دهخداحسن سرماری . [ ح َ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل حنفی . درگذشته ٔ 1040 هَ . ق . او راست : الدرالمنقود فی شرح المقصود در صرف . (هدیة العارفین ج 1 ص 292).
پوست ماریلغتنامه دهخداپوست ماری . [ ت ِ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به پوست مار. || نوعی قماش . قسمی جامه ٔ سخت تنک و ماننده ٔ پوست مار که زنان از آن چارقد کردندی . || (کفش یاپارچه ...) چون پوست مار، برنگ یا بنازکی و سختی .