مازولغتنامه دهخدامازو. (اِخ ) نام ایستگاه راه آهن و همچنین دهی از دهستان قیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 600 تن سکنه و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
مازوفرهنگ فارسی عمید۱. = بلوط۲. مادهای با مصرف دارویی و صنعتی که از ترشح یکی از انواع بلوط بهدست میآید و بر اثر گزش حشرهای بهصورت کروی درمیآید.
مازولغتنامه دهخدامازو. (اِ) بار درختی است و بدان پوست را دباغت کنند و یک جزو از اجزای مرکب هم هست . (برهان ). ثمر درختی است که بدان پوست را دباغت کنند. (آنندراج ). نمو غیرطبیعی که در روی برگهای بعضی اشجار بر اثر گزیدگی حیوانی از جنس هوام پدید می آید و بیشتر در روی برگهای درخت بلوط دیده می شود
مازو میزیلغتنامه دهخدامازو میزی . (اِ مرکب ) یکی از انواع درخت بلوط که به نامهای : بلند مازو، مازی ، سیاه مازو، پالوط و اشپر نیز موسوم است . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مازو شود.
مأزولغتنامه دهخدامأزو. [ م َءْ زُوو ] (ع ص ) (از «ازی ») مرد در مشقت افتاده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ساییده با زحمت و محنت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
سیاه مازولغتنامه دهخداسیاه مازو. (اِ مرکب ) نامی است که در کجور به درخت مازو دهند. (جنگل شناسی ج 2 ص 158).
مازوبنلغتنامه دهخدامازوبن . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشکور پایین است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
مازوپشتلغتنامه دهخدامازوپشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) صلب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مازو شود.
مازوتلغتنامه دهخدامازوت . (روسی ، اِ) یکی از هیدروکربورهای نفتی که در تصفیه ٔ خام پس از اترو بنزین و نفت چراغ بدست می آید و چون سیاه رنگ است به نام نفت سیاه نیز موسوم است . این ماده ارزان ترین ماده ٔ سوختنی برای کوره ٔ حمامها و تنور نانواییها و موتورهای دیزل می باشد. نفت سیاه . (فرهنگ فارسی مع
مازوجدارلغتنامه دهخدامازوجدار. (اِخ ) دهی از دهستان پیرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
موزیلغتنامه دهخداموزی . (اِ) تصحیف مازو (در تداول مردم راه چالوس ). (یادداشت مؤلف ). مازو. صورتی از مازو. رجوع به مازو شود.
مازو کله پشتهلغتنامه دهخدامازو کله پشته . [ ک َ ل ِ پ ُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پلرود است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
مازو میزیلغتنامه دهخدامازو میزی . (اِ مرکب ) یکی از انواع درخت بلوط که به نامهای : بلند مازو، مازی ، سیاه مازو، پالوط و اشپر نیز موسوم است . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مازو شود.
مازوبن بالالغتنامه دهخدامازوبن بالا. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زوار است که در شهرستان شهسوار واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
مازوبن پایینلغتنامه دهخدامازوبن پایین . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زوار است که در شهرستان شهسوار واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
مازوبنلغتنامه دهخدامازوبن . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشکور پایین است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
دارمازولغتنامه دهخدادارمازو. (اِمرکب ) درخت بلوط: چنین شنیدم که دارمازو یکسال بلوطبار آرد و یکسال مازو. (الابنیه فی حقایق الادویه ).
خشکمازولغتنامه دهخداخشکمازو. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) شاخه ٔ پژمرده و یا شکسته ٔ درخت . (ناظم الاطباء). خشکمازه . || پوست درخت . (ناظم الاطباء). خشکمازه .
سیاه مازولغتنامه دهخداسیاه مازو. (اِ مرکب ) نامی است که در کجور به درخت مازو دهند. (جنگل شناسی ج 2 ص 158).
کرمازولغتنامه دهخداکرمازو. [ ک َ ] (اِ) این نام در کتول و کجور و جواهردشت رامسر متداول است و آن گونه ای از بلوط است . (یادداشت مؤلف ). یکی از گونه های بلوط است که به نام محلی پالط نیز خوانده می شود. رجوع به بلوط شود.