موجوءلغتنامه دهخداموجوء. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از «وج ء». با دست و یابا کارد زده شده . (ناظم الاطباء). || تکه ٔخصی کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تکه ای که رگهای خایه های وی را در میان دو سنگ کوفته باشند و یا آنکه خایه ها را با سنگ ریزریز کرده باشند چندانکه پراکنده شده و مانند تکه ٔ اخت
مازو میزیلغتنامه دهخدامازو میزی . (اِ مرکب ) یکی از انواع درخت بلوط که به نامهای : بلند مازو، مازی ، سیاه مازو، پالوط و اشپر نیز موسوم است . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مازو شود.
موجوحلغتنامه دهخداموجوح . [ م َ ] (ع ص ) در بسته . (آنندراج ).باب موجوح ؛ در بسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
tanدیکشنری انگلیسی به فارسیقهوهای مایل به زرد، مازوی دباغی، پوست مازو، دباغی کردن، برنگ قهوهای و سبزه در آوردن، برنزه، مازویی
سمرةدیکشنری عربی به فارسیدباغي کردن , برنگ قهوه اي وسبزه دراوردن , باحمام افتاب پوست بدن راقهوه اي کردن , برنزه , مازوي دباغي , پوست مازو , مازويي , قهوه اي مايل به زرد