مالجلغتنامه دهخدامالج . [ ل َ ] (معرب ، اِ) ماله ٔ گلکاران ، معرب است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مأخوذ از فارسی ، ماله ٔ گلکاران . (ناظم الاطباء). آلتی که بدان گل مالند، معرب ماله ٔ فارسی است . ج ، موالج . (از اقرب الموارد). و رجوع به ماله شود.
مالشفرهنگ فارسی عمید۱. دستمالی.۲. [مجاز] تنبیه؛ مجازات.⟨ مالش دادن: (مصدر متعدی)۱. مالیدن.۲. مشتمال دادن.۳. [مجاز] تنبیه کردن: ◻︎ چنانت دهم مالش از تیغ تیز / که یا مرگ خواهی ز من یا گریز (نظامی۵: ۸۲۸).
مالشلغتنامه دهخدامالش . [ ل ِ ] (اِمص ) عمل مالیدن . مالندگی .- مالش رفتن دل ؛ دردهای گنگ در فم معده پدید آمدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آشوب و انقلاب درونی براثر اختلال معده . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).- || گرسنگی سخت احساس کردن . (یادداشت به خط
مالجیلغتنامه دهخدامالجی . [ ل َ جی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مالج که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
مسیعةلغتنامه دهخدامسیعة. [ م ِ ی َ ع َ ] (ع اِ) انداوه و آن چوب یا آهنی است که بدان گل اندایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).مالج . (از اقرب الموارد). ماله . انداوه . (دهار). انداوه و ماله که بدان گل اندایند. (ناظم الاطباء) .
مالقلغتنامه دهخدامالق . [ ل َ ] (معرب ، اِ) ماله ٔ زمین . (دهار). ماله که بدان زمین کشت راهموار و برابر کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مأخوذ از فارسی ، ماله ای که بدان زمین کشت را هموار و برابر کنند. (ناظم الاطباء). آنچه برزگر بدان زمین شیار کرده را هموار کند و عبارت لسان چنین است : چوبی ع
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن یونس ، مکنی به ابوالحسین بزاز و معروف به قیراطی (صالح بن ابی مقاتل ). وی هروی الاصل است و از محمدبن معاویةبن مالج و یعقوب بن ابراهیم دورقی ، و یوسف بن موسی قطان ، و محمدبن یحیی قطعی ، و حسن بن زید جصاص ، و محمدبن حسن بن تسنیم ، و عبیداﷲبن جریر
مالهلغتنامه دهخداماله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) افزاری که بنایان بدان گل اندایند و گل ماله نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). افزاری که گلکاران بدان کاهگل و گچ و آهک بر دیوار مالند. (برهان ). افزاری است که بنایان بدان کاهگل مالند و به گچ دیوار خانه را سفید کنند. (آنندراج
میللغتنامه دهخدامیل . (ع اِ) هر آلت فلزی باریک و بلند. میله .- میل انگشتر ؛ میلی است فلزی مخروطی شکل که به وسیله ٔ آن حلقه ٔ انگشتر را بزرگ و یا صاف می کنند. (یادداشت لغت نامه ).- میل سوپاپ ؛ در اصطلاح مکانیکی محوری است که دارای برآمدگ
مالجیلغتنامه دهخدامالجی . [ ل َ جی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مالج که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
دمالجلغتنامه دهخدادمالج . [ دَ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ دملج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). ج ِ دملج ، به معنی بازوبند. (آنندراج ). رجوع به دملج شود.
سمالجلغتنامه دهخداسمالج . [ س ُ ل ِ ] (ع ص ) شیر شیرین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر شیرین و حلوه . (ناظم الاطباء).
غمالجلغتنامه دهخداغمالج . [ غ ُ ل ِ ] (ع ص ) بمعنی غَملَج است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به غَملَج شود.