مالک الرقابلغتنامه دهخدامالک الرقاب . [ ل ِ کُرْ رِ ] (ع ص مرکب ) مالک رقاب : بر اختیار بندگی مالک الرقاب نصر من اﷲ آمد، فال من از کتاب . عثمان مختاری (دیوان ص 21).از راه بِرّ و لطف تویی مالک القلوب و
مآلکلغتنامه دهخدامآلک . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَاءْلُک و مَاءْلُکَة. (اقرب الموارد). رجوع به مألک و مألکة شود.
مالغلغتنامه دهخدامالغ. [ ل ِ ] (ع ص ) رجل مالغ، مرد تباه کار فاسق . ج ، مُلاّغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تباه کار فاسق . (آنندراج ).
مالقلغتنامه دهخدامالق . [ ل َ ] (معرب ، اِ) ماله ٔ زمین . (دهار). ماله که بدان زمین کشت راهموار و برابر کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مأخوذ از فارسی ، ماله ای که بدان زمین کشت را هموار و برابر کنند. (ناظم الاطباء). آنچه برزگر بدان زمین شیار کرده را هموار کند و عبارت لسان چنین است : چوبی ع
مالک القلوبلغتنامه دهخدامالک القلوب . [ ل ِ کُل ْ ق ُ ] (ع ص مرکب ) خداوند دلها : از راه بِرّ و لطف تویی مالک القلوب وز روی امر و نهی تویی مالک الرقاب .رشید وطواط.
مشجرهلغتنامه دهخدامشجره . [ م ُ ش َج ْ ج َ رَ ] (ع اِ) شجره نامه . نسبت نامه : آن مالک الرقاب دو گیتی و بر درش در کهتری مشجره آورده انبیا.خاقانی .و رجوع به شجرة و مشجرات شود.
شه تیه میلغتنامه دهخداشه تیه می . [ ش ِ ] (اِخ ) لقب تومن خاقان که به اسم ایلی خان نیز معروف است . در سال 557 م . مالک الرقاب ترک شد و به خود عنوان خاقان داد و او هنگام مرگ سه پسر داشت که کوچکترین ایشان شه تیه می بود. (از شرح احوال رودکی ج <span class="hl" dir="lt
مقتدرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام قتدر، ذیصلاح، درقدرت، صاحبمنصب، قادر، توانا چیره، مستولی، غالب، متبوع، تبعیتشده، مطاع، اطاعتشده، متنفذ، بانفوذ، مالکالرقاب، صاحباختیار، بالا، بالادست، مستکبر استبدادی، استکباری، حاکمانه، صاحب اعتبار مطلق، عالمگیر
رقابلغتنامه دهخدارقاب . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَقَبَة به معنی گردن . (از فرهنگ نظام ) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : گرد کردند سرین محکم کردند رقاب رویها یکسره کردن
مالکلغتنامه دهخدامالک . [ ل ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . نامی از صفات الهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام خدای تعالی . (آنندراج ).
مالکلغتنامه دهخدامالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ذی حمامةتابعی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابوشرحبیل مالک ... و رجوع به الاصابه ج 3 ص 344 شود.
حراش مالکلغتنامه دهخداحراش مالک . [ ح ِ ش ِ ل ِ ] (اِخ ) معاصر شعبه بود. (منتهی الارب ). معاصر شعبةبن حجاج عتکی بود. (تاج العروس ).
خرده مالکلغتنامه دهخداخرده مالک . [ خ ُ دَ / دِ ل ِ ] (اِ مرکب ) آن که اراضی کوچک و یا سهمی از سهام قریه ای دارد. (یادداشت بخط مؤلف ).