مامنلغتنامه دهخدامامن . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار است که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 256 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
میامنلغتنامه دهخدامیامن . [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ میمنة، به معنی برکتها و سعادتها و نیکبختیها؛ گویند از میامن قدوم شما بیمار بهبودیافت . میامن انفاس شما مایه ٔ رستگاری فلان شد. (از یادداشت مؤلف ). سعادت و برکت و میمنت و میمنتها و سعادتها. (ناظم الاطباء). برکتها و سعادتها. و این جمع میمنت است .
میامینلغتنامه دهخدامیامین . [ م َ] (ع ص ، اِ) ج ِ میمون ، به معنی مبارک و نیکبخت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اشخاص مبارک و چیزهای مبارک واین جمع میمون است . (غیاث ). و رجوع به میمون شود.- امام میامین ؛ پیشوای نیک بختان و مبارک وجودان . و ناصرخسرو در بیت زیر آن را ظ
مأمنلغتنامه دهخدامأمن . [ م َءْ م َ ] (ع اِ) جای امن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای امن و پناهگاه و جای سلامت . (ناظم الاطباء) : بکوش تا بسلامت به مأمنی برسی که راه سخت مخوف است و منزلت بس دور. ظهیر فاریابی .صواب آن است
مامنانلغتنامه دهخدامامنان . [ م ِ ] (اِخ ) نام محلی از دهستان ولدبیگی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
مأمنلغتنامه دهخدامأمن . [ م َءْ م َ ] (ع اِ) جای امن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای امن و پناهگاه و جای سلامت . (ناظم الاطباء) : بکوش تا بسلامت به مأمنی برسی که راه سخت مخوف است و منزلت بس دور. ظهیر فاریابی .صواب آن است
سوردیکواژهنامه آزادتجلی فردوس برین است و باغی پر ثمر با چشمه های جوشان و مامن پرندگان تجلی فردوس برین است و باغی پر ثمر با چشمه های جوشان و مامن پرندگان.
مامنانلغتنامه دهخدامامنان . [ م ِ ] (اِخ ) نام محلی از دهستان ولدبیگی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ایسمامنلغتنامه دهخداایسمامن . [ اَ م ُ ] (معرب ، اِ) معرب از بربری . نام گیاهی است . سنبل الطیب . (فرهنگ فارسی معین ).