مانورلغتنامه دهخدامانور. [ ن ُوْرْ ] (فرانسوی ، اِ) طریقه ٔ تنظیم عمل یک دستگاه . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح نظامی ) فن رهبری دسته های نظامی در یک منطقه و آن عبارت از این است که در حدود مأموریت محوله کلیه ٔ وسایل خود رابه روی دشمن تمرکز دهند، حتی الامکان از روی غافلگیری دشمن و تأمین قوا
مانورفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) تمرین عملیات جنگی برای آمادهسازی نیروها و نمایش میزان توانایی آنان؛ رزمایش.۲. به کارگیری ترفندهای زیرکانه برای انجام رساندن کاری.۳. [عامیانه، مجاز] خودنمایی کردن.
مانیپورلغتنامه دهخدامانیپور. (اِخ ) سرزمینی است در مشرق هند که 780 هزار تن سکنه دارد و مرکز آن امفال است که یکی از مراکز بازرگانی است (از لاروس ).
مانورقهلغتنامه دهخدامانورقه . [ ق َ ] (اِخ ) جزیره ای است که دربحرالروم واقع است و از اقلیم چهارم است . و طول آن مسافت دو روز و عرض آن نصف روز است و در آن دو شهر آبادی است . (از نخبةالدهر دمشقی ص 20 و 141). و رجوع به منورقة و می
مانورکلغتنامه دهخدامانورک . [ رَ ] (اِ) مرغابی تیزپر که سرخاب نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). چکاوک است و آن پرنده ای باشد که به عربی ابوالملیح خوانندش .بعضی گویند پرنده ای است آبی که آن را سرخاب می گویند. (برهان ). مرغابیی است تیزپر که آن را سرخاب گویند.(آنندراج ) (انجمن آرا). چکاوک بود. (فرهنگ جها
مانورقهلغتنامه دهخدامانورقه . [ ق َ ] (اِخ ) جزیره ای است که دربحرالروم واقع است و از اقلیم چهارم است . و طول آن مسافت دو روز و عرض آن نصف روز است و در آن دو شهر آبادی است . (از نخبةالدهر دمشقی ص 20 و 141). و رجوع به منورقة و می
مانورکلغتنامه دهخدامانورک . [ رَ ] (اِ) مرغابی تیزپر که سرخاب نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). چکاوک است و آن پرنده ای باشد که به عربی ابوالملیح خوانندش .بعضی گویند پرنده ای است آبی که آن را سرخاب می گویند. (برهان ). مرغابیی است تیزپر که آن را سرخاب گویند.(آنندراج ) (انجمن آرا). چکاوک بود. (فرهنگ جها
کمانورلغتنامه دهخداکمانور. [ ک َمان ْ وَ ] (ص مرکب ) آنکه دارای کمان است و کمان را بکار برد. (فرهنگ فارسی معین ). کماندار. صاحب کمان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همان خود و خفتان و کوپال اوی ز لشکر کمانور نبودی چنوی . فردوسی .پری
کمانورفرهنگ فارسی عمید= کماندار: ◻︎ کمانور را کمان در چنگ مانده / دو پای آزرده، دست از جنگ مانده (فخرالدیناسعد: ۷۸).