ماورالغتنامه دهخداماورا. [ وَ ] (ع اِ مرکب ) درپس و درعقب و ازپی و درپی . (ناظم الاطباء). آنچه پس از چیزی باشد. (از آنندراج ). آنچه در پس چیزی قرار دارد. مابعد. عقب . پشت سر. || آن روی و آن طرف . (ناظم الاطباء). || به معنی ماسوا نیز آمده . (آنندراج ). || برتر. بالاتر. افزون تر <span class="hl"
ماوراءلغتنامه دهخداماوراء. [ وَ ] (ع اِ مرکب ) ماورا. رجوع به ماورا شود.- ماوراءالطبیعه ؛ چون ارسطو پس از تدوین علوم طبیعی بدین کتاب پرداخت از این روی آن را مابعد طبیعت نام داد. و از این لحاظ نیز که این کتاب نمونه ٔ کامل از تحقیقات فلسفی است و بحث در آن از مجردات و
ماوراالنهرلغتنامه دهخداماوراالنهر. [ وَ رَن ْ ن َ ] (اِخ ) مخفف ماوراءالنهر به معنی آنچه آن روی رود باشد. چون ملک توران از ایران آن روی رود جیحون واقع است لهذا ملک توران را ایرانیان عربی دان ماورأالنهر نامند. (غیاث ) (آنندراج ). بجای ماوراءالنهر مستعمل است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span class
ماوراالنهریلغتنامه دهخداماوراالنهری . [ وَ رَن ْ ن َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) راهی از موسیقی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگه که زند قمری راه ماوراالنهری گوید به گل حمری باده بستان بلبل . منوچهری .یک مرغ سرود پارسی گویدیک مرغ سرود ما
ماوراءلغتنامه دهخداماوراء. [ وَ ] (ع اِ مرکب ) ماورا. رجوع به ماورا شود.- ماوراءالطبیعه ؛ چون ارسطو پس از تدوین علوم طبیعی بدین کتاب پرداخت از این روی آن را مابعد طبیعت نام داد. و از این لحاظ نیز که این کتاب نمونه ٔ کامل از تحقیقات فلسفی است و بحث در آن از مجردات و
ماوراءالنهرلغتنامه دهخداماوراءالنهر.[ وَ ئَن ْ ن َ ] (اِخ ) ناحیتی است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان و حدود خراسان و مغرب وی غور است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ است . و این ناحیتی است عظیم و آبادان و بسیار نعمت و در ترکستان و جای بازرگانان و مردمانی اند جنگی و غازی پیشه و تیرانداز
ماوراءالنهریلغتنامه دهخداماوراءالنهری . [ وَ ئَن ْ ن َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به ماوراءالنهر. || اهل ماوراءالنهر. || زبان مردم ماوراءالنهر. || نوایی است از موسیقی قدیم گوشه ای از راست پنجگاه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماوراالنهری شود.
ultramundaneدیکشنری انگلیسی به فارسیفوق العاده ای، عقبایی، فراجهانی، ماورا جهان، ماوراگیتی، ماورا منظومه شمسی
ماوراالنهرلغتنامه دهخداماوراالنهر. [ وَ رَن ْ ن َ ] (اِخ ) مخفف ماوراءالنهر به معنی آنچه آن روی رود باشد. چون ملک توران از ایران آن روی رود جیحون واقع است لهذا ملک توران را ایرانیان عربی دان ماورأالنهر نامند. (غیاث ) (آنندراج ). بجای ماوراءالنهر مستعمل است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span class
ماوراالنهریلغتنامه دهخداماوراالنهری . [ وَ رَن ْ ن َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) راهی از موسیقی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگه که زند قمری راه ماوراالنهری گوید به گل حمری باده بستان بلبل . منوچهری .یک مرغ سرود پارسی گویدیک مرغ سرود ما
ماوراءلغتنامه دهخداماوراء. [ وَ ] (ع اِ مرکب ) ماورا. رجوع به ماورا شود.- ماوراءالطبیعه ؛ چون ارسطو پس از تدوین علوم طبیعی بدین کتاب پرداخت از این روی آن را مابعد طبیعت نام داد. و از این لحاظ نیز که این کتاب نمونه ٔ کامل از تحقیقات فلسفی است و بحث در آن از مجردات و
ماوراءالنهرلغتنامه دهخداماوراءالنهر.[ وَ ئَن ْ ن َ ] (اِخ ) ناحیتی است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان و حدود خراسان و مغرب وی غور است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ است . و این ناحیتی است عظیم و آبادان و بسیار نعمت و در ترکستان و جای بازرگانان و مردمانی اند جنگی و غازی پیشه و تیرانداز
ماوراءالنهریلغتنامه دهخداماوراءالنهری . [ وَ ئَن ْ ن َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به ماوراءالنهر. || اهل ماوراءالنهر. || زبان مردم ماوراءالنهر. || نوایی است از موسیقی قدیم گوشه ای از راست پنجگاه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماوراالنهری شود.