مبادرت کردنلغتنامه دهخدامبادرت کردن . [ م ُ دَ / دِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشی گرفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اقدام کردن . به کاری دست زدن . و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مبادرت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن ۲. اقدام کردن، دست یازیدن، مبادرت ورزیدن
مبادرت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، اقدام کردن، دستزدن، راهی شدن، عزم کردن، پیشقدم شدن، عهدهدار شدن، قصد کردن، آمدن، برخاستن، آستین بالا زدن (کردن)، داوطلب شدن، دست بهکار شدن، دردست گرفتن، مشغول کار شدن دل بهدریا زدن، جسارت کردن، قمار کردن جامۀ عمل پوشاندن، عملی ساختن، عملی کردن، انجام دادن آرزویِ کسی را برآور
مبادرتلغتنامه دهخدامبادرت . [ م ُدَ رَ ] (ع مص ، اِمص ) پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن . (غیاث ). پیشی و سبقت و تقدم و تعجیل و شتابی و چالاکی . مبادرة. تبادر. پیشی . سبقت . پیش دستی . پیشی گرفتن . سبقت جستن . پیش دستی کردن . بشتافتن بسوی کسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سبقت گرفتن . شت
مبادرتفرهنگ فارسی معین(مُ دِ رَ) [ ع . مبادرة ] (مص ل .) 1 - پیشی گرفتن در کاری . 2 - اقدام کردن به کاری .
مبادرتلغتنامه دهخدامبادرت . [ م ُدَ رَ ] (ع مص ، اِمص ) پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن . (غیاث ). پیشی و سبقت و تقدم و تعجیل و شتابی و چالاکی . مبادرة. تبادر. پیشی . سبقت . پیش دستی . پیشی گرفتن . سبقت جستن . پیش دستی کردن . بشتافتن بسوی کسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سبقت گرفتن . شت
مبادرتفرهنگ فارسی معین(مُ دِ رَ) [ ع . مبادرة ] (مص ل .) 1 - پیشی گرفتن در کاری . 2 - اقدام کردن به کاری .
مبادرتلغتنامه دهخدامبادرت . [ م ُدَ رَ ] (ع مص ، اِمص ) پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن . (غیاث ). پیشی و سبقت و تقدم و تعجیل و شتابی و چالاکی . مبادرة. تبادر. پیشی . سبقت . پیش دستی . پیشی گرفتن . سبقت جستن . پیش دستی کردن . بشتافتن بسوی کسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سبقت گرفتن . شت
مبادرتفرهنگ فارسی معین(مُ دِ رَ) [ ع . مبادرة ] (مص ل .) 1 - پیشی گرفتن در کاری . 2 - اقدام کردن به کاری .