مباینلغتنامه دهخدامباین . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) ناسازوار. مخالف . ناسازگار. که بینونت دارد. جدا. ج ، مباینات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنانکه اندرهندسه گویند که هر مقداری مشارک دیگر مقدار مجانس خود بود یا مباین . (دانشنامه ). و رجوع به مباینه و مباینت و متباین شود.<b
مبینلغتنامه دهخدامبین . [ م ُ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مبنلغتنامه دهخدامبن . [ م ُ ب ِن ن ] (ع ص ) (از «ب ن ن ») مقیم و اقامت کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کناس مبن ؛ جای باش آهوان که دارای بوی پشکل بود. (ناظم الاطباء). که بوی پشکل آهوان دهد. گویند کناس مبن . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
مبینلغتنامه دهخدامبین . [ م ُب ْ ی ِ ] (ع ص ) جداکننده . جداکننده ٔ سر از بدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مبینلغتنامه دهخدامبین . [ م ُ ] (ع ص ) آشکاراکننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پیدا کننده ٔ حق ها. (مهذب الاسماء). || آشکارا. (دهار). آشکار شده . (غیاث ) (آنندراج ). ظاهر و آشکار کرده شده . واضح و روشن وآشکار و هویدا. (از ناظم الاطباء). آشکارا. (مهذب الاسماء). ظاهر. آشکار. پیدا. ر
مبایناتلغتنامه دهخدامباینات . [ م ُ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) ج ِ مباینه . اختلافات . جداییها : آنچه از ایشان و در ایشان واقع باشد از مباینات و مخالفات ... (اوصاف الاشراف ).
مباینتلغتنامه دهخدامباینت . [ م ُ ی َ ن َ ] (ع اِمص ) (از «مباینة» عربی ) ناسازواری . ناسازگاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی ، جدائی و دوری و تفاوت وبینونت . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مباینةلغتنامه دهخدامباینة. [ م ُ ی َ ن َ ] (ع مص ) از یکدیگر جدا شدن . (غیاث ) (از آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بینونت . جدا شدن . ابانت . تباین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جدا شدن از چیزی . (ناظم الاطباء). || (ع اِ) نزد محاسبان و مهندسان دوعدد صحیح که مضرب مشترک آنان یک
متفاوتفرهنگ مترادف و متضاد۱. دیگرسان، گوناگون، مباین، متباین، متمایز، مختلف، مغایر، ناهمگون ≠ متشابه ۲. ناهمآهنگ
دستوریهلغتنامه دهخدادستوریه . [ دَ ری ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) بودن کوکب مباین شمس (در احکام نجوم ). (مفاتیح العلوم ).
ضدفرهنگ مترادف و متضاد۱. خلاف، عکس، مباین، مخالف، مغایر، نقیض، وارونه ۲. ناجور، ناسازگار ۳. خصم، دشمن، عدو ≠ موافق
مبایناتلغتنامه دهخدامباینات . [ م ُ ی َ / ی ِ ] (ع اِ) ج ِ مباینه . اختلافات . جداییها : آنچه از ایشان و در ایشان واقع باشد از مباینات و مخالفات ... (اوصاف الاشراف ).
مباینتلغتنامه دهخدامباینت . [ م ُ ی َ ن َ ] (ع اِمص ) (از «مباینة» عربی ) ناسازواری . ناسازگاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی ، جدائی و دوری و تفاوت وبینونت . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مباینةلغتنامه دهخدامباینة. [ م ُ ی َ ن َ ] (ع مص ) از یکدیگر جدا شدن . (غیاث ) (از آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بینونت . جدا شدن . ابانت . تباین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جدا شدن از چیزی . (ناظم الاطباء). || (ع اِ) نزد محاسبان و مهندسان دوعدد صحیح که مضرب مشترک آنان یک