مبتدیلغتنامه دهخدامبتدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) شروع کننده و آغازکننده . (ناظم الاطباء). آغازکننده ، مقابل منتهی . (آنندراج ). آغازکننده . شروع کننده . || نوآموز و بی وقوف و شاگردی که تازه شروع در تحصیل کرده باشد. (ناظم الاطباء). نوآموز. تازه کار. نوچه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span class="h
مبتديدیکشنری عربی به فارسیابجداموز , ابجدخوان , مبتدي , ابتدايي , تازه کار , جديد الورود , دانشجوي سال اول دانشکده , نو اموز , جديدالا يمان , ادم ناشي , نوچه
مبتدالغتنامه دهخدامبتدا. [ م ُ ت َ ] (ع اِ) (از «ب دء») آغاز چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . مبتداء. ابتداء. آغاز چیزی . اول امری . مقابل پایان : میان دو عالم گیا منزلیست که بوی و مزه و رنگ را مبتداست . ناصرخسرو.کت
مبتداءلغتنامه دهخدامبتداء. [ م ُ ت َ دَءْ ] (ع اِ) مبتدا. آغاز چیزی : انت بادی الرأی ِ و مبتدأه ُ. (تاج العروس ج 1 ص 44). و رجوع به مبتدا شود.
مبتدافرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ منتها] آغاز چیزی.۲. (ادبی) در دستورزبان، قسمتی از جمله که در مورد آن خبری داده میشود.
مبتديدیکشنری عربی به فارسیابجداموز , ابجدخوان , مبتدي , ابتدايي , تازه کار , جديد الورود , دانشجوي سال اول دانشکده , نو اموز , جديدالا يمان , ادم ناشي , نوچه
نامبتدیلغتنامه دهخدانامبتدی . [ م ُ ت َ ] (ص مرکب ) آشنای کار. وارد به کار. که مبتدی و تازه کار و ناوارد به کار نیست . مقابل مبتدی . رجوع به مبتدی شود.