مبدوءلغتنامه دهخدامبدوء. [ م َ ] (ع ص ) آنکه مبتلا باشد به آزار جدری یا به حصبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گرفتار بیماری چیچک و یا سرخجه . (ناظم الاطباء).
مبدالغتنامه دهخدامبدا. [ م َ ] (ع اِ) آغاز. مبداء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون آخرعمر این جهان آمدامروز ببایدش یکی مبدا. ناصرخسرو (دیوان ص 19).گفتم چه چیز جنبش مبدای هردوان گفتا که هست آر
مبداءلغتنامه دهخدامبداء. [ م َ دَءْ ] (ع اِ) صیغه ٔ اسم ظرف از ثلاثی مجرد بمعنی محل آغاز کردن و جای آشکار شدن . (غیاث ) (آنندراج ) . و بر آنچه مبداء حرکت است نیز مبداء گفته اند. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). جای شروع . مقابل مقصد : حرکتی که بواسطه ٔ آن از مبداء به م