مبرا

mobarrā

معنی

کسی که پاک از تهمت است؛ تبرئه‌شده.

مترادف

۱. بری، بیآلایش، پاک، عاری، منزه
۲. بیگناه، تبرئه ≠ متهم، مجرم

جست‌وجوی دقیق

مبرا

لغت‌نامه دهخدا

مبرا. [ م ِ ] (ع اِ) چاقو و قلمتراش واستره و تیغ دلاکی و تبر و هر ابزار برنده و تیز. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). و رجوع به مِبراة شود.

مبرا

لغت‌نامه دهخدا

مبرا. [ م َ ] (ع اِ) محل قط قلم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).

مبرا

مبرا. [ م ُ ب َرْرا ] (ع ص ) بیزارشده و دورشده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : هر شاه که او ملک تو و ملک تو بینداز ملک مبرا شود از ملک معرا.مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 71). || پاک کرده شده و معاف و

مبرا

فرهنگ فارسی عمید

کسی که پاک از تهمت است؛ تبرئه‌شده.

مبرا

دیکشنری فارسی به عربی

بريء

جست‌وجوی هم‌آوا

مبرّا

فرهنگ نام‌ها

(تلفظ: mobarrā) (عربی) آن که از تهمت پاک است ، پاک ، منزه ، بری .

مبرا کردن

دیکشنری فارسی به عربی

بري

مبرا دانستن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

justify

مبرا کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تبرئه کردن، بیگناه تشخیص دادن، بیگناه شناختن ۲. عاری ساختن ۳. منزه ساختن

پیمبری

لغت‌نامه دهخدا

پیمبری . [ پ َ ی َ / ی ُ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل پیمبر. پیغامبری . رسالت : او را پیمبری دگران را مشعبدی است هرگز مشعبدی نبود چون پیمبری . ادیب صابر.هر چار چار حدّ بنای پیمبری هر

جست‌وجوی مشابه

مبرات

لغت‌نامه دهخدا

مبرات . [ م َ ب َرْ را ] (ع اِ) ج ِ «مبرة». خیرات و اعمال خیر و دهشته . (ناظم الاطباء). نیکیها. اعمال خیر. کارهای نیک : ابن الجراح او را بفریفت و بطریق مهادات و ملاطفت و انواع مبرات بدست آورد و او را بکشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <span class="hl" dir="

مبراة

لغت‌نامه دهخدا

مبراة. [ م ِ ] (ع اِ) (از «ب ری ») کارد کمان تراش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || قلمتراش و چاقو. || رنده ٔ نجاری . || سوهان . (ناظم الاطباء).

مبراة

لغت‌نامه دهخدا

مبراة. [ م ُ ] (ع ص ) (از «ب ری ») ناقة مبراة، ناقه ٔ بُرَه در بینی کرده شده . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). ماده شتر حلقه در بینی کرده . (ناظم الاطباء).