مبرحلغتنامه دهخدامبرح . [م ُ ب َرْ رِ ] (ع ص ) سخت و شدید و جانگداز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). در مشقت و شدت اندازنده . به رنج درافکننده . اذیت و آزار رساننده : علم اﷲ که چون چشم بر این لقای مروح زدم از دردهای مبرح بیاسودم . (مرزبان نامه ص <span class="hl" dir
مئبرةلغتنامه دهخدامئبرة. [ م ِءْ ب َ رَ ] (ع اِ) سوزن دان . ج ، مآبر. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || آنچه بروید از درخت دوم یعنی مقل و نبق . (منتهی الارب ) . آنچه بروید از درخت دوم . (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || (اِمص ) سخن چینی و فساد انداختن میان دو کس . (منتهی الارب ) (ناظم الاط
مبرةلغتنامه دهخدامبرة. [ م َ ب َرْ رَ ] (ع مص ) (از «ب رر») فرمان بردن و فرمان پدر و مادر بردن . (ناظم الاطباء). به بهترین وجه فرمانبرداری پدر و مادر کردن و با آنان مرافقت نمودن و دوستی آنان را طلبیدن و از مکاره آنان دوری گزیدن . (از اقرب الموارد). || اعمال نیک نمودن . (ناظم الاطباء) || (اِمص