مبسوسلغتنامه دهخدامبسوس . [ م َ ] (ع ص ) کوه ریزریز گشته و خاک کرده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || مردی که پاره ای از مال وی تلف شده باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مبشوشلغتنامه دهخدامبشوش . [ م َ ](ع ص ) تازه روی و شادمان . (آنندراج ). بابشاشت و شادمانی و تازه رویی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).