متبهشلغتنامه دهخدامتبهش . [ م ُ ت َ ب َهَْ هَِ ] (ع ص ) قوم فراهم آمده . (آنندراج ). گروه فراهم آمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهش شود.
متبعصلغتنامه دهخدامتبعص . [ م ُ ت َ ب َع ْ ع ِ ] (ع ص ) اضطراب کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مضطرب و بخود در پیچیده مانند مار زخم خورده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبعص شود.
متبهجلغتنامه دهخدامتبهج . [ م ُ ت َ ب َهَْ هَِ ] (ع ص ) شاد وخرم و خرسند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهج شود.
متباهجلغتنامه دهخدامتباهج . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) مرغزار بسیارشکوفه . (آنندراج ). مرغزار بسیار باشکوفه و باشکوه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تباهج شود.
متأبسلغتنامه دهخدامتأبس . [ م ُ ت َ ءَب ْ ب ِ ] (ع ص ) دیرگون و نرم . (آنندراج ). و رجوع به تأبس شود.