متبینلغتنامه دهخدامتبین . [ م ُ ت َ ب َی ْ ی ِ ] (ع ص ) پیدا و آشکار کننده . (آنندراج ). هر آنچه روشن و واضح کند و آشکارا سازد. || شرح داده شده و بیان کرده شده و مشروح . (ناظم الاطباء). || پیدا و آشکار. (آنندراج ). هویدا و ظاهر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبین شود.
متبینفرهنگ فارسی معین(مُ تَ بَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آشکار شونده ، پیدا، هویدا. 2 - آشکار کننده . ج . متبینین .
متبنلغتنامه دهخدامتبن . [ م َ ب َ ] (ع اِ) کاه خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاهدان و انبار کاه . (ناظم الاطباء).
متبنلغتنامه دهخدامتبن . [ م ُ ت َب ْ ب َ ] (ع ص ) جامه ٔ زعفرانی که به رنگ کاه ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رنگ کرده شده به رنگ کاه . (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد).
متبنلغتنامه دهخدامتبن . [ م ُ ت َب ْ ب ِ ] (ع ص )ریزه کاری و باریک بینی کننده . (آنندراج ). زیرک و هوشمند و عاقل و آن که ریزه کاری می کند. (ناظم الاطباء).
متبنلغتنامه دهخدامتبن . [ م ُت ْ ت َ ب ِ ] (ع ص ) تبان پوشنده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کسی که تبان می پوشد یعنی شلوار کوتاهی که عورت را می پوشاند. (ناظم الاطباء).
مثبنلغتنامه دهخدامثبن . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) آنکه ثبان سازد در جامه ٔ خود و ثبان دامن جامه و مانند آن که در آن خرما و جز آن کرده در برگیرند.(آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به اثبان شود.